حسن سبیلان اردستانی

سایت شخصی
حسن سبیلان اردستانی
نویسندگان

کنترل گسترده اذهان از طریق شبکه‌های تلویزیونی؛آیا افکارتان از آن خودتان هستند؟

الکس انصاری 
مترجم: پایگاه اطلاع‌رسانی سیستم‌یار 
چکیده
چرا عده بی‌شماری از مردم آمریکا موافق جنگ با عراق‌اند ؟ چرا بسیاری از مردم خواهان یک شبکه کنترل پلیسی ایالتی هستند؟ یکی از عناصر عمده درک کامل چرایی این نوع فساد دولتی و شرکتی، کشف علم جدید کنترل ذهن و مهندسی اجتماعی است. تنها نیم‌نگاهی به تعداد کثیر مستندات کافی است تا بفهمیم این دولت جهانی برای خیر بشر ساخته نمی‌شود. با اینکه شمار افرادی که به حقیقت این قفس راحت و ناپیدا پی می‌برند رو به افزایش است، کم نیست شمار شهروندانی هم که ماندن در این خواب غفلت را انتخاب می‌کنند. بدتر از اینان، افرادی هستند که گهگاه نیمه‌بیدار می‌شوند اما ترجیح می‌دهند که دوباره به سرزمین خواب و خیال بازگردند. این روند تصادفی نیست؛ بلکه به دقت طراحی و برنامه‌ریزی شده است. تلاش برای تحمیق جمعیت کره زمین هنری کلاسیک است که قبل از اقدام ایالات متحده در این جهت وجود داشته است. یکی از عناصر درک و رمزگشایی سیستم‌های کنترل را باید در کلاس جادوگران تبلیغات و اثرگذاری آموزش دید. برای شکست دیکتاتورها باید بدانیم آنها چگونه فکر می‌کنند و به چه چیز اعتقاد دارند.
این مقاله مواردی از شستشوی مغزی مخاطبان رسانه را که توسط قدرت‏های بزرگ و در راستای اهداف خود انجام داده‏اند شرح داده و خواننده را به توجه و دقت بیشتر در القائات پیام‏های رسانه‏ای وامی‏دارد.
کلیدواژگان: کنترل ذهن، حکومت پلیسی، سیستم کنترل، تلویزیون.

وقتی بحث کنترل ذهن پیش می‌آید معمولاً ذهن مردم به سمت «نظریه توطئه» و طرح ام.کی.اولترا کشیده می‌شود. این برنامه، نمونه اثبات شده «کنترل آشکار ذهن» است. این طرح حاصل یک برنامه محرمانه به نام بلوبرد (پرنده آبی) بود که رسماً برای مقابله با پیشرفت‌های شوروی در زمینه شست‌وشوی مغزی ایجاد شده بود. در واقع سازمان سیا اهداف دیگری داشت. نخستین هدف، بررسی روش‌هایی «برای کنترل انسان» بود. تأکید این آزمایش‌ها بر «نارکو ـ هیپنوتیزم» بود؛ ترکیب داروهای روان‌گردان همراه با برنامه‌ریزی دقیق هیپنوتیزمی.
سازمان سیا یک گروه ضربتی تشکیل داد که می‌توانست بی‌درنگ به هر نقطه از جهان سفر کند. آنها مأموریت داشتند شگرد‌های جدید بازجویی را آزمایش کنند و اطمینان حاصل نمایند که قربانیان به یاد نخواهند آورد که مورد بازجویی و برنامه‌ریزی قرار گرفته‌اند. همه انواع مواد مخدر از ماریجوانا گرفته تا ال.اس.دی، هروئین و تیوپنتال سدیم (که «داروی حقیقت» نامیده می‌شود) به طور منظم به کار گرفته می‌شد.
با وجود نتایج ضعیف ابتدایی، برنامه کنترل ذهن سازمان سیا ادامه یافت. در 13 آوریل 1953، پروژه فوق محرمانه ام.کی. اولترا آغاز شد. دامنه آن از پروژه‌های قبلی وسیع‌تر بود و فقط افرادی که در رأس هرم سازمان قرار داشتند از آن آگاه بودند. اسناد رسمی سازمان سیا ام.کی. ـ اولترا را «طرح چتری» دارای 149 «پروژه فرعی» تعریف می‌کنند. بسیاری از این پروژه‌های فرعی دربرگیرنده آزمایش داروهای غیرقانونی برای استفاده میدانی بالقوه بوده است. باقی طرح‌ها دربرگیرنده آزمایش‌های الکتریکی بوده است. یکی از این آزمایش‌ها، امکان فعالسازی «ارگانیسم بشری را از طریق کنترل از راه دور» بررسی می‌کرد. اما عمده‌ترین هدف، شست‌وشوی مغزی افراد و تبدیل آنها به پیک و جاسوس بدون اطلاع خودشان بود.
سازمان سیا در آغاز تأسیس خود در سال 1947، از داشتن نیروی پلیس داخلی یا نیروهای امنیتی داخلی منع شده بود. به عبارت دیگر، فقط صلاحیت فعالیت در خارج از مرزهای کشور را داشت. پرسنل ام.کی. ـ اولترا، از همان آغاز این قرار خود را با کنگره زیر پا گذاشتند و آزمایش‌های خود را بر روی شهروندان آمریکایی بی‌اطلاع انجام دادند.
هرگز مشخص نخواهد شد که دامنه این آزمایش‌های غیرقانونی دقیقاً چقدر بوده است. ریچارد هلمز ، مدیر سیا و طراح اصلی این برنامه، کمی قبل از ترک سازمان در سال 1973، دستور داد تمام اسناد و مدارک مربوط به ام.کی. ـ اولترا را نابود کنند. با وجود این اقدامات احتیاطی، برخی از اسناد به اشتباه بایگانی شده بود و در اواخر سال‌های 1970 افشا شد. این اسناد بدبینی آژانس‌های جاسوسی را آشکار می‌کرد. با وجود دانش گسترده ام.کی. ـ اولترا و دعاوی حقوقی متعاقب آن، این شکل از تغییر رفتار، گسترده‌ترین نوع آن نیست. خطرهای واقعی انواعی از کنترل فکرند که «پنهان» هستند و اتفاقاً موضوع ده‌ها فیلم هالیوودی متعدد مانند «پرتقال کوکی» و «تئوری توطئه» مل گیبسون نیستند.
پدران ما برای ساختن این کشور و تدوین منشور حقوق آمریکا با مشکلات فراوانی روبه‌رو بودند. یکی از این چالش‌ها بنا نهادن یک مبنا یا جامعه آزاد بدون آگاهی از پیشرفت‌های فناورانه در آینده بوده است. چه کسی حدس می‌زد کشور به ماده‌ای در منشور حقوق نیاز پیدا کند که به طور خاص دولت و توابع آن را از دخالت در کنترل ذهن یا فکر منع کند. نزدیک‌ترین ماده‌ای که حافظ منافع ما در مقابل دولت است، ماده 4 منشور حقوق است که بیان می‌دارد:
حق امنیت جان، مسکن، اوراق و اسناد و مصونیت دارایی‎های مردم در برابر تفتیش و توقیف غیرموجه تضمین می‎شود و هیچ‌گونه حکم بازداشت اشخاص یا توقیف اموال صادر نمی‎شود، مگر برپایه یک دلیل محتمل با سوگند یا اعلام رسمی و محل مورد تفتیش و اشخاص یا اموالی که باید توقیف شود، دقیقاً باید مشخص شود.
همان‌گونه که بسیاری از مردم متوجه شده‌اند، موافقت و تبعیت مسئولان به اصطلاح منتخب مردم با قانون اساسی و منشور حقوق آمریکا، ظاهری است.
یکی از رایج‌ترین نمونه‌های کنترل ذهن در جامعه به اصطلاح آزاد و متمدن ما، پیدایش و تماشای برنامه‌های تلویزیونی است. البته این بدان معنا نیست که همه برنامه‏های تلویزیون برای شست‌وشوی مغزی شما تهیه شده‌اند. اما امروزه اکثر برنامه‌ریزی‌ها در تلویزیون را بزرگ‌ترین شرکت‌های رسانه‌ای انجام می‌دهند که منافعی در قراردادهای دفاعی دارند، از جمله وستینگهاوس (CBS) و جنرال الکتریک (NBC). این موضوع با پی بردن به اینکه امروزه اخبار تا چه حد انحرافی و تحریف شده است مشخص می‌شود. آزمودن تعارض منافع، تنها نیم نگاهی به این مسئله است. با وجود این، برای درک روش‌های گوناگون تبدیل دروغ به حقیقت باید به بررسی روش‌هایی بپردازیم که شبکه‌ها برای شست‌وشوی مغزی به کار می‌برند. 
قدرت رادیو نیز در شست‌وشوی مغزی مردم در جهت فرمانبرداری، کم‌تر از تلویزیون نیست. شصت و هفت سال پیش، شش میلیون آمریکایی به طور ناخواسته موضوع آزمایشی در مورد جنگ روانی قرار گرفتند. این اتفاق در شب قبل از هالووین سال 1938 افتاد. رادیوی مرکوری، در ساعت 8 بعد از ظهر به وقت محلی اقدام به پخش زنده اقتباس رادیویی اورسون ولز از کتاب جنگ دنیاها اثر اچ.جی. ولز نمود. امروزه بر همگان آشکار است که داستان همانند یک خبر فوری نقل شده بود و اعلامیه‏های آن چنان واقعی می‎نمود که حدود یک میلیون نفر واقعاً باور کردند دنیا هدف حمله مریخی‎ها قرار گرفته است. هزاران نفر از آنها چنان دچار وحشت شدند که در شب برای فرار از حمله مهاجمان گریختند و متوجه نشدند در پایان برنامه، ولز اعلام کرد که همه آن اعلان‎ها شوخی هالووین بوده.
طبق اظهارات محققی به نام مک وایت، «هادلی کانتریل، روان‌شناس، تحقیقی درباره آثار رادیو و تلویزیون انجام داد و یافته‏های خود را در کتابی با نام حمله مریخی‌ها: تحقیقی در مورد روان‌شناسی وحشت، منتشر ساخت. این تحقیق قدرت رسانه را به ویژه در مورد قدرت واکنش بشر تحت تأثیر ترس، در کانون بررسی قرار داد. کانتریل با طرح تحقیقات رادیویی دانشگاه پرینستون که در سال 1937 بنیاد راکفلر بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود، در ارتباط بود. فرانک استانتون ، عضو شورای روابط خارجی (CFR) و مجری سیستم رادیو و تلویزیون کلمبیا (CBS) که شبکه او این برنامه را پخش کرده بود، نیز با این طرح در ارتباط بود. استانتون بعدها به ریاست بخش خبری CBS منصوب شد و در آن زمان به ریاست شبکه و ریاست هیئت مدیره شرکت RAND رسید؛ اتاق فکر پرنفوذی که در کنار سایر تحقیقات، پژوهش‌های پیشگامانه‎ای در زمینة شست‌وشوی مغزی توده‎ای انجام داده است. دو سال بعد، کانتریل باز هم با سرمایه بنیاد راکفلر، دفتر نظرسنجی عمومی (OPOR) را در پرینسون تأسیس کرد. یکی از تحقیقات این دفتر، آنالیز تأثیر «عملیات‏های سیاسی ـ روانی» (به زبان ساده‎تر همان تبلیغات) اداره خدمات راهبردی (OSS) ، سنگ بنای آژانس اطلاعاتی مرکزی (سیا)، بود. در طول جنگ جهانی دوم، سرمایه کانتریل و راکفلر به ادوارد آر. مورو ، عضو شورای روابط خارجی و گزارشگر CBS، کمک کرد تا مرکز شنیداری پرینستون را راه‌اندازی کند. هدف این مرکز، تحقیق بر روی تبلیغات حزب نازی برای استفاده از شگرد‏های آنها در تبلیغات اداره خدمات استراژیک بود. از دل این طرح یک آژانس دولتی جدید به نام سرویس اطلاعاتی رادیو و تلویزیون خارجی (FBIS) ظهور کرد. این سرویس اطلاعاتی در نهایت به آژانس اطلاعات آمریکا (USIA) تبدیل شد که در واقع ارتش تبلیغاتی شورای امنیت ملی است. بنابراین، تا پایان سال‏های 1940، تحقیقات ابتدایی انجام شده و دستگاه تبلیغاتی امنیت ملی دولت راه‌اندازی شده بود ـ مناسب‌ترین زمان برای ظهور تلویزیون.
آزمایش‌های هربرت کروگمن ، محقق، نشان می‌دهد که در هنگام تماشای تلویزیون فعالیت مغز از نیمکره چپ به نیمکره راست منتقل می‌شود. نیمکره چپ، جایگاه تفکر منطقی است. در این نیمکره، اطلاعات به اجزای تشکیل‌دهنده آن تجزیه و با رویکردی انتقادی تحلیل می‌شوند. اما نیمکره راست، داده‌ها را به صورت انتقادی تحلیل نمی‌کند، بلکه اطلاعات را به طور کلی پردازش کرده، در نهایت به جای واکنش‌های منطقی، باعث واکنش‌های هیجانی می‌شود. همچنین انتقال فعالیت مغز از نیمکره چپ به راست سبب آزاد شدن آندورفین در بدن می‌شود؛ یکی از مواد مخدرهای طبیعی در بدن. بنابراین، اعتیاد جسمی به دیدن تلویزیون ممکن است؛ این فرضیه ناشی از تحقیقات متعددی است که نشان داده است شمار کمی از مردم می‌توانند عادت به دیدن تلویزیون را ترک کنند. در نتیجه اشاره به این موضوع اغراق نیست که جوانان امروزی که با شبکه تلویزیون بزرگ می‌شوند و آموزش می‌بینند، در همان اوان نوجوانی از لحاظ فکری مرده‌اند.
تحمیق بشر از طریق تغییر دیگری در مغز در هنگام تماشای تلویزیون نمایان است. فعالیت در نواحی فوقانی مغز (مانند نئوکورتکس ) از بین می‌رود، در حالی که فعالیت در نواحی تحتانی مغز (مانند سیستم لیمبیک ) افزایش می‌یابد. مورد اخیر عموماً با نام مغز خزنده شناخته می‌شود و با عملکردهای ذهنی ابتدایی مانند واکنش «مبارزه یا فرار» در ارتباط است. مغز خزنده توانایی تمییز واقعیت و واقعیت شبیه‌سازی شده تلویزیون را ندارد. اگر چیزی در مغز خزنده شبیه به واقعیت باشد، همان واقعیت تلقی می‌شود. بنابراین، با وجود اینکه در خودآگاه خود می‌دانیم که این «تنها یک فیلم» است، در ناخودآگاه چنین نیست. مثلاً در هنگام دیدن صحنه‌ای تعلیقی قلب تندتر می‌تپد. همچنین می‌دانیم که آگهی بازرگانی سعی دارد ما را کنترل کند، اما با این حال در ناخودآگاه ما پیروز و موجب می‌شود تا زمانی که آن کالای تبلیغ شده را نخریده‌ایم، احساس کمبود داشته باشیم، و تأثیر آن قدرتمند‎تر است؛ زیرا ناخودآگاه بر روی عمیق‏ترین سطح واکنش انسانی عمل می‌کند. مغز خزنده بقای ما را به عنوان موجودات بیولوژیک تضمین می‌کند؛ اما در مقابل سبب آسیب‌پذیری ما در برابر کنترل‌کنندگی برنامه‌های تلویزیونی می‌شود. اینجاست که کنترل‌کنندگان با استفاده از هیجانات خودمان در صدد کنترل ما برمی‌آیند. مسیرها و انحرافاتی که به سمت آن هدایت می‏شویم و در ناخودآگاه اتفاق می‌افتد، معمولاً شناسایی نمی‌شوند.
روش‌های تبلیغاتی را نخستین بار در اوایل قرن بیستم یک روزنامه‌نگار به نام والتر لیپمن و یک روان‌شناس به نام ادوارد برنیز (خواهرزاده زیگموند فروید) به صورت علمی کدگذاری و اعمال کردند. در طول جنگ جهانی اول، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، وودرو ویلسون، لیپمن و برنیز را استخدام کرد تا در کمیسیون کریل شرکت کنند. مأموریت این کمیسیون اقناع افکار عمومی برای ورود به جنگ به نفع انگلیس بود. ادروارد برنیز در سال 1928 در کتاب خود، باعنوان تبلیغات، گفت:
کنترل خودآگاه و فکر عادات و افکار سازماندهی‌شده توده‌ها، یکی از عناصر مهم در جامعه مردم‌سالار است. کسانی که این سازوکار نامرئی جامعه را کنترل می‌کنند، دولتی نامرئی می‌سازند که قدرت اصلی حاکم بر کشور ما هستند.
کمیسیون کریل، موضوع سخنان «مردان چهار دقیقه‌ای» را در وظایف عمومی تعیین می‌کرد و مشوق سانسور [= ممیزیِ] مطبوعات آمریکا بود. محبوبیت این کمیسیون به قدری کم بود که کنگره پس از جنگ آن را تعطیل کرد و حتی بودجه‌ای برای ساماندهی و بایگانی اسناد و اوراق آن اختصاص نداد. کمپین تبلیغات جنگ لیپمن و برنیز طی شش ماه چنان هیستری شدید ضدجنگی ایجاد کرد که برای همیشه تجارت آمریکا (و نیز آدولف هیتلر) را با توانمندی تبلیغات وسیع برای هدایت افکار عمومی تحت تأثیر قرار داد. برنیز اصطلاحات «ذهن جمعی» و «مهندسی رضایت» را که مفاهیم مهمی در تحقیقات کاربردی تبلیغات است، ابداع کرد. امروزه صنعت روابط عمومی، نتیجه مستقیم تحقیقات لیپمن و برنیز است و هنوز هم دولت ایالات متحده آمریکا به طور گسترده آنها را به کار می‌گیرد. در طول نیمه اول قرن بیستم، برنیز و لیپمن یک مؤسسه روابط عمومی بسیار موفق را اداره می‌کردند. استفاده از تبلیغات به عنوان یک سلاح جنگی در طول جنگ جهانی دوم هم توسط تبلیغاتچی هیتلر، جوزف گوبز ، و هیئت اجرایی جنگ سیاسی انگلیس و هم توسط اداره اطلاعات جنگی ایالات متحده ادامه یافت.
برنامه خبر رادیویی یا تلویزیونی خود را مشاهده کنید. این اخبار در برگیرنده چند دقیقه جرایم کارگری و به ندرت جرایم کارمندی، چند دقیقه اخبار ورزشی، سرگرمی-های متفرقه، وراجی‌های بی‌هدف سیاسی و نگاهی به وضعیت آب‌ و هواست که هیچ یک از پیش‌بینی‌های آن صحیح نیست. آیا این همان اتفاقی است که در شهر شما افتاده است؟ مثلاً ما مالک امواج رادیویی و تلویزیونی هستیم! رسانه غالب آشکارا حامی منافع مجتمع صنعتی زندان است. داستان‎ها بر گروه‏های جنایتکار اقلیت متمرکز است و تهدید واقعی را خطرناک‎تر از آنچه هست نشان می‎دهد. به رشد شمار سرانه زندانیان در کشور فکر کنید. سپس به یاد آورید که این، همزمان با آغاز رونق زندان اتفاق می‎افتد. جنایتکاران را پلیس در خیابان‏های ما تولید کرده است. آنها می‎خواهند ما را در وضعیت ترس نگه دارند تا نخبه‌گرایان بتوانند بدون ترس از عواقب آن، به هر گروهی که می‎خواهند حمله کنند. به همین دلیل رسانه به ساخت هنر بی‌انتهای انسانیت‎زدایی ادامه می‎دهد.
همچنان که دانشمندان ذهن در خدمت امپراتوری به کشف پیشرفت‌های علمی در زمینه چگونگی عملکرد، یادگیری، حفظ اطلاعات و رفتار مغز ادامه می‎دهند، روش‌ها نیز کامل‌تر و پیچیده‎تر می‎شوند. اثرگذارترین شگردهای شست‌وشوی مغزی در موفقترین شبکه‏های تبلیغاتی به کار می‌روند. [...] به تکرار پنهان در پس دروغ‌های سیاست‌مداران و رسانه‏های شریک آنها توجه کنید. سفسطه‌های باورنکردنی به عنوان «حقیقت» ساخته می‎شوند، اما نه به دلیل منطقی و قابل اثبات بودن خود، بلکه به دلیل تکنیک ثبت منقطع. اهمیتی ندارد که دروغ چقدر مضحک باشد؛ زیرا آنقدر تکرار می‎شود که مغز تفاوت میان واقعیت و اشعار کودکانه را درک نمی‎کند. این شگرد به عروسک گردانان این توانایی را می‎دهد که میلیون‌ها نفر را هیپنوتیزم کنند و از این منظر دست کم گرفته شده است. به جای «منصفانه و بیطرفانه» باید از عبارت «ما تکرار می‎کنیم و شما باور می‎کنید» استفاده کرد.
بسیار غم‎انگیز است که دولت بتواند بردگی و اسارت مردم را در انحصار خود بگیرد. هالیوود به ترساندن ما با فیلم‌هایی در مورد مافیا، گانگسترها و کارگران تبهکاری که به دلیل حماقت و طمع خود دستگیر می‎شوند، ادامه می‎دهد. در نهایت ذهن ما آماده پذیرش زندگی در جامعه و اقتصاد پلیسی شده است؛ زیرا آن را در روزنامه خوانده‎ایم، در فیلم‌ها دیده‎ایم و در اخبار و برنامه‏های گفت‌وگو از آن تجلیل شده است. هم اکنون فیلم‌های متعددی در دست ساخت است که مؤید داستان رسمی واقعه 11 سپتامبر هستند و جنگ عراق را به صورت فریبنده‎ای به تصویر می‎کشند. به استناد کتاب عملیات هالیوود اثر دیوید ال. راب : 
هالیوود و پنتاگون همکاری دیرینه‎ای در ساختن فیلم با یکدیگر دارند. این سنتی است که از آغاز ساخت فیلم‌های صامت تا به امروز ادامه داشته است. این همکاری برای هر دو طرف مفید بوده است. تهیه کنندگان هالیوود آنچه را می‎خواهند به دست می‎آورند ـ دسترسی به تجهیزات و سخت‌افزارهای ارتشی به ارزش میلیاردها دلار (تانک‌ها، جت‌های جنگنده، زیردریایی‌های اتمی و ناوهای هواپیمابر) و ارتش نیز به آنچه می‎خواهد دست می‌یابد (فیلم‌هایی که نگاه مثبتی به ارتش دارند؛ فیلم‌هایی که به تلاش‌های ارتش برای استخدام نیرو کمک می‎کند). اما پنتاگون فقط حامی منفعل این فیلم‌ها نیست. اگر پنتاگون از فیلمنامه راضی نباشد، معمولاً تغییراتی را پیشنهاد می‎کند که تضمین کننده حمایت و تأیید ارتش است. گاهی این تغییرات پیشنهادی اندک و کم‌اهمیت‌اند. اما گاهی این تغییرات چشمگیرند. گاهی دیالوگ‌ها را تغییر می‎دهند. گاهی شخصیت‌ها را تغییر می‎دهند. گاهی حتی تاریخ را نیز تحریف می‎کنند.
آنها چیزی با عنوان «disinfotainment» تولید می‎کنند. آنها واژه اطلاعات غلط (disinformation) را با واژه سرگرمی (entertainment) ترکیب کرده‌اند و به آن disinfotainment (= دادن اطلاعات غلط در قالب سرگرمی) می‌گویند.
امروزه نشان دادن خشونت عریان در برنامه‏های عادی تلویزیون پذیرفته شده است. کشتن در راه دولت مرکزی ستایش می‌شود، و این جدا از خشونتی است که به نام دفاع از خود برای حفاظت از افراد در مقابل سیستم اعمال می‎شود. تیراندازان، بمبگذاران و قاتلان در صورتی که برای سیستم بجنگند، در ارتش باشند یا با گروه-هایی که مردم محلی را کنترل می‎کنند ـ مانند اداره پلیس محلی ـ همکاری کنند، ستایش می‌شوند. من به خشونت با دیده اغماض نمی‎نگرم، به هر حال طرفداری از ارتکاب قتل به نفع نخبگان و تقبیح آن وقتی برای حفاظت از سرزمین، آزادی یا عزیزانتان انجام می‎شود، ریاکارانه است. این واقعیت عجیب، خود را در دنیای مشکوک بازی‌های ویدئویی نشان می‎دهد که بازیکنان باید در مأموریت‌های خود هرچه می‎توانند دیگران را بکشند. رده سنی بازیکنان کم‌تر می‎شود به طوری که از هر ده کودک، هفت تن بازی‌های رده سنی «بزرگسالان» را انجام می‎دهد. به تازگی در یک فروشگاه لوازم الکترونیک بسیار بزرگ به دنبال گزیده بازی‌های ویدئویی برای رایانه خانگی بوده‌ام. حدود پنجاه بازی مختلف دیدم که محیط آنها عراق بود و هدف، کشتن تعداد هرچه بیشتر شورشیان و به پایان رساندن مأموریت بود. واقعاً وحشتزده شدم. امروزه کودکان به وسیله بازی‌های مورد علاقه خود و برنامه‌های نیروهای اجرای قانون آموزش می‎بینند تا دکمه سلاح‌های کشتار جمعی دنیای فردا را فشار دهند.
تعجبی ندارد که چرا دو لایحه مجلس و یک لایحه سنا (حتی شاید در آینده به این تعداد افزوده شود) وجود دارد، اینها همگی گام‌های بزرگی به سمت از بین بردن آزادی بیان عمومی است. این لوایح، مراکز دسترسی کابلی (PEG) را از بین می‎برد، تنها جایی که هنوز مردم مالک امواج رادیویی و تلویزیونی هستند. این برنامه‎ای محلی است که بدون سانسور [= ممیزی] و پیام بازرگانی تولید می‎شود. درآمد آنها حاصل از فرانشیزهای [= خودپرداخت‌های] داخلی شهرها و بهای اندک اشتراک است. این یک انحصار شرکتی است؛ زیرا از طریق حذف برنامه‌های محلی، ارتباطات را متمرکز می‎کند و مخاطب را به سوی برنامه‏های رسمی‌تر، ناسیونالیستی‎تر و مهیج‎تر ـ که مروج خشونت، یکسان‌سازی و تحدید آزادی، کثرت و ابراز عقیده است ـ سوق می‎دهد. دسترسی کابلی که دارای ویژگی آزادی بیان و اطلاعات هدفمند است توسط تلویزیون جریان غالب، نادیده گرفته می‎شود. یکی دیگر از ویژگی‏های آن سیستم برنامه‌ریزی جریان آزاد همراه با برنامه‏های جدید است که تهیه‌کنندگان جدید به صورت چرخشی روی آنتن می‌برند. این امر خلاقیت و محلی بودن محتوا و اطلاعات را حفظ می‎کند، در حالی که شبکه تلویزیون خشک و دارای زمان‌بندی‏های روتین و برنامه‏های تکراری است.
قطعات برنامه‌ای که مورد تأیید جهان است، به موازات این تغییر کل زندگی‌های ما را به سمت زنگ کارخانه و توهم زمان پیش می‌برد. این همان تولید ذهن کندویی است. دهن کندویی حاصل شست‌وشوی مغزی گسترده عموم مردم است. همه دارای افکار، اهداف، دانش و درک یکسان‌اند. جامعه ذهن کندویی به سمت انطباق و پیروی پیش می‌رود و تفاوت‌ها را نادیده می‌گیرد و در تلویزیون جریان اصلی خود را به گونه-ای نشان می‌دهد که انگار راهی است به سوی مدینه فاضله. برنامه شبکه، خواه اخبار باشد خواه درام، در جهت ایجاد دنیا و واقعیتی مصنوعی برای شما پیش می‌رود. در صورتی که میزان سرگرمی و شور و هیجان کافی باشد، حتی این امکان وجود دارد که ما نیز در خلال برنامه‌های تلویزیونی و به واسطه آنها زندگی کنیم. بسیاری از مجریان و بازیگران زیبا هستند و تحقیقات نشان می‌دهد که معمولاً مردم به افراد جذاب اعتماد می‌کنند. در حالی که اخبار واقعی به سرعت در پایین صفحه تلویزیون می‌گذرد، مجری سعی دارد به شما تلقین کند که داشتن جهنم دولت پلیسی در محل زندگی چه قدر خوب است یا اینکه چگونه دو تیم ورزشی به مدت دو ساعت برای گرفتن امتیاز در زمین بازی به دنبال هم می‌دوند، برای شما مهم است. نه آموزشی، نه اطلاعاتی. امروزه رسانه، ابزار شست‌وشوی مغزی و آموزش است که مدافع منافع مالکان آن است.
از زمان تصویب قانون مخابرات در سال 1996، رسانه‌های بین‌المللی بزرگ کلیه ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی را در سراسر کشور خریدند. امروزه Clear Channel و Infinity، بزرگ‌ترین شرکت‌های رادیویی‌اند. این امر از آن زمان توزیع اطلاعات را متمرکز و جامعه آزاد ما را تهدید کرده است. رسانه به ساز دل مالکان آن می‌رقصد که منافع آنها با منافع عموم مردم مغایرت دارد. آنها به فعالیت‌های مالی دیگری مانند قراردادهای دفاعی، تجارت نفت، احزاب سیاسی و صنعت زندان علاقه دارند. این تعارض منافع به واسطه آزادسازی و قانون‌زدایی از شرکت‌ها پایدار می‌شود. امروزه مرزهای پوشش یک شبکه از جنگ با شبکه دیگر مشخص نیست.
وقتی به این نتیجه رسیدیم که رسانه به عمد ما را فریب می‌دهد، می‌توانیم اصول مشکل ـ واکنش ـ راه‌حل را اجرا کنیم. این فرمول از طریق ایجاد مشکل یا انتظار برای وقوع آن و نشان دادن آن به مردم، عمل می‌کند. این مشکل می‌تواند تروریسم، تعرض یا موجودات فرازمینی باشد. این موضوعات سبب ترس می‌شود و هیچ عقل سالمی تروریسم یا جنایت را تأیید نمی‌کند. بنابراین، اشباع تلویزیون، مطبوعات و رادیو با «این مشکل» مجاز است. واکنش طبیعی مردم به این مشکل، درخواست کنترل بیشتر برای تضمین امنیت بیشتر است. اکثر افراد اجازه می‌دهند ترس و هیجان، تصمیماتشان را تحت تأثیر قرار دهد و معمولاً به چیزی شبیه به این تبدیل می‌شود:
دولت برای تأمین امنیت بیشتر و رها کردن ما از ستم، نیازمند قدرت و تسلط بیشتر بر زندگی ماست. من آنچه را رسانه می‌گوید باور دارم، بنابراین از همه تصمیمات آن حمایت خواهم کرد.
اخبار شرکتی جریان اصلی امروز از مخالفت با جنگ ممانعت می‌کند و نگاهی منفی به فعالان ضدجنگ دارد که به نوعی خیانت را به ذهن متبادر می‌کند. همچنین، این به اصطلاح روزنامه‌نگاران، چرخ‌دنده‌های ماشین بسیار بزرگ‌تری هستند که می‌دانند اگر داستانی برضد دولت گزارش کنند، احتمالاً پیشرفتی نخواهند کرد و عقب نگه داشته می‌شوند.
آزاردهنده‌ترین چیز در مورد بررسی اخبار شبکه کابلی و فیلم‌های جدید هالیوود حتی به مدت یک ساعت، تکرار تم‌ها [= موضوعات] در پشت پرده است. ایده‌های محوری ویژگی‌های بی‌شمار «گزارش‌های تحقیقی» یا «برنامه جمعه شب» همگی درباره تهدیدی زودهنگام است. همان‌گونه که می‌دانیم هم اکنون بحث در مورد پایان جهان است. اگر اخبار آن را به خورد شما نمی‌دهد، History Channel یا Discover Channel یا درباره جنگ‌های صلیبی، اجرام آسمانی، بشقاب پرنده‌ها، زلزله‌ها و تروریسم بحث می‌کنند یا درباره قاتلان سریالی افشاگری می‌کنند. آنها پیامی را ارسال می‌کنند مبنی بر اینکه دنیای ما ناپایدار است و تهدید موجود همیشه نامحسوس و خطرناک است به گونه‌ای که تنها ارتش ما می‌تواند آن را از بین ببرد. وقتی همه پیام‌ها را ثبت و ضبط می‌کنید، در نهایت به فیلمنامه‌ای می‌رسیم که از کانال استودیوهای فیلم جهنم هالیوود تولید می‌شوند. تنها من نیستم که متوجه این مسائل شده‌ام و آنها را بازگو می‌کنم. اخبار محلی و اخبار شبکه سرفصل‌های خود را درباره ترس و نومیدی طراحی می‌کنند؛ زیرا مالکان، تهیه کنندگان و سردبیران فهمیده‌اند که بازار ترس داغ است. نتیجه نهایی، رده‌بندی‌های مطلوب است که مطابق با پیش‌بینی‌هاست. استادان چرخه مدرن فهمیده‌اند که دوست داریم بترسیم. کافی است نگاهی به موفقیت ژانر اکشن، وحشت و ترور بیندازید که در تسمه نقاله ما افتاده و برای مصرف شادمانه ما بسته‌بندی شده است. وقتی سردبیران دریافتند که دیگر همانند گذشته پوشش نمودار اخطار خطر به تنهایی مردم را نمی‌ترساند، تصمیم گرفتند به وسیله روش‌های جدید و خلاقانه بازار کمپین ترس را داغ‏تر کنند تا بتوانند دولت پلیسی را توجیه نمایند.
وقتی روی دیگر سکه انواع و اندازه‏های هشدارهای وحشت را بررسی کنیم، کابوس دیگری را با نقاب ناجی کشف خواهیم کرد. «وزارت حقیقت» از شما محافظت خواهد کرد. دولت مرکزی برای نجات شما و انهدام این حشره رنگین پوست تروریست، این موجود بیگانه خاکستری، این آنفلوانزای مرغی و دیگر کابوس‎هایی که اخبار شبانگاه به اطلاع شما می‎رساند، آماده است. بهترین متخصصان روابط عمومی، علم ستایش پادشاهان ما را به صورت فریم به فریم [= قابک به قابک] ارائه می‎دهند. جورج دبلیو. بوش در اطوار متعدد همراه با هاله‎ای دور سرش به تصویر کشیده می‎شود. در تصاویر دیگر، او استوار در مقابل ده‎ها پرچم آمریکا که در باد به اهتزاز در آمده‌اند ایستاده است. تصویر کفرآمیزتر دیگری او را درحال سخنرانی در مقابل صلیب عیسی مسیح نشان می‎دهد. ارسال این پیام نمی‎توانست واضح‎تر از این صورت گیرد. رهبران فعلی ما در جایگاه مسیح موعود قرار دارند و ما تنها به واسطه آنها به دروازه‏های امنیت دست خواهیم یافت. دروغی که بسیاری آن را به عنوان حقیقت پذیرفته‎اند این است که این یک جنگ مذهبی است. برنامه‏های متعدد ساعت هشت تا ده بعد از ظهر، بازگو کننده داستان جنگ‏های صلیبی (بدون نمایش صحنه‏های ترسناک آن) هستند تا تردیدهای ما را با چیزی برخاسته از قرن سیزدهم انطباق دهند نه قرن بیستم. اگر مردم آمریکا این واقعیت را پذیرفته‎اند که جنگ‏های صلیبی اینجاست، جورج بوش مستقیماً با خدا در ارتباط است و در اینجا وحی صورت می‎پذیرد، پس آنها در جنگ برای تسخیر اذهان ما پیروز شده‎اند.
بلندگو زمزمه می‎کند، «همه مشکلات ما اتفاقی است و از قبل طراحی نشده است.» در آن سمت اتاق یکی از چاپلوسان سیستم خرخر می‎کند: «اگر چیزی برای پنهان کردن ندارید پس چیزی هم برای ترسیدن ندارید.» این همان نقشه‎ای است که می‎گوید تروریست‏های غرب آسیا از غارهای افغانستان علت اصلی «جنگ کوچک ما برضد ترور» است. پیام‏های مرتبط دیگر در فیلمنامه مردان جوان اقلیت را شیطان صفت نشان می‎دهد و مجازات‏های سنگینی برای جرایم ارتکابی آنها در نظر می‎گیرد. آنها آشکارا دستور کار نژادپرستانه خود را اعلام نمی‎کنند. آنان با پخش مکرر جرایم جنایی یکسان که‌گروه اقلیت مرتکب می‎شوند، از حاشیه وارد گود می‎شوند. شبکه‎ها عاشق این واقعیت‌اند که تلویزیون هنجارهای جامعه و در نتیجه نظرهای سیاسی را شکل می‎دهند. چه کسی تصور می‎کرد که در ایالات متحده هر دو کاندیدای هر دو حزب در انتخابات سال 2004 عضو انجمن جمجمه و استخوان دانشگاه ییل باشند؟ واقعاً بهترین انتخاب ما از بین 290 میلیون آمریکایی باید این باشد؟
این تصمیم مالکان است که تهیه کنندگان، سردبیران و دیگران را قانع کنند تا با اهداف آنها همسو شوند. اگر مردم خواهان برنامه ورزشی باشند، در اختیارشان قرار خواهد گرفت؛ آن هم به میزان بسیار زیاد. ورزش‏های چندرسانه‎ای (یا ورزش‏های تماشاگرمحور) فرار از موجودیت خودمان است. این مانند قمار یا اعتیاد به مواد مخدر است. فانتزی‏های افراد نیز آنها را به سوی تمرکز بر ورزش سوق می‎دهد. همچنین در سنی که فشار برای تبدیل شدن به روبات بر انسان وارد می‎آید، نوعی تظاهر به مردانگی است. طبیعت انسانی حکم می‎کند که با آنچه سرکوب‌گر است مقابله کنیم و در برابر آن مقاومت نماییم. ما حق شورش و تغییر دولتمان را از طریق جنگ از دست داده‎ایم. امروزه بخش عظیمی از جمعیت کشور ما نمی‎دانند که چرا ارزش دلار آمریکا سقوط کرده و ثروتش به کشورهای دیگر منتقل می‎شود. اما اکثر مردم می‎دانند که بهترین بازیکنان بسکتبال یا فوتبال چه کسانی هستند. بسیاری از طرفداران آرزو دارند که ستارگان صحنه سینما، دادگاه و طناب‌کشی باشند. یا باید «شماره یک» صحنه باشید یا هیچ کس نیستید. همه ماجرا همین است.
چیزی که من هیچ وقت در زمان تحصیل در دبیرستان نفهمیدم این بود که چرا همشاگردی‎ها و دوستانم مانند «دنیای وین» یا «بیویس و باتهد»، ساده لوح و نادان‌اند. آنچه از آن زمان تاکنون آموخته‎ام این است که برنامه‏های متعددی که می‎خواهند خود را به عنوان برنامه «سرگرم‌کننده» جا بزنند، در واقع کم‌ترین مخرج مشترک تلقی می‎شوند. این امر به ویژه در مورد دی.جی‏های رادیو صدق می‎کند. دلیل اینکه امواج رادیو و تلویزیون ما با لطیفه‎ها و مضامینی با محوریت لطیفه‎هایی در مورد باد معده، حوزه خصوصی، نژادپرستی مرزی و یاوه‌گویی‏های عامی اشباع شده این است که اینها طرفدار دارند. در این اثنا، شمار کثیری از کودکان، جوانان و مخاطبان مسن‎تر ما از آنچه می‎بینند یا می‎شنوند تقلید می‎کنند؛ زیرا «هنجار» کنونی این رفتارها را رفتارهای باحال یا «ظریف» معرفی می‎کند. وقتی شرایط به قدری سخت می‎شود که این شکل از مضامین هنجار شناخته می‎شوند، هر چیز دیگری غیر از آنکه در محدوده توجه متوسط آمریکایی‎ها عجیب یا غیرجذاب به نظر برسد از بین می‎رود. بر فرض مثال، اگر تهیه‏کننده‎ای بتواند داستانی درباره فساد در سطوح بالای دولت تهیه کند، احتمال اثرگذاری زیاد و ضروری را ندارد؛ زیرا مغز بینندگان متوسط برای یافتن انواع خاصی از disinfotainment طراحی شده است.
رسانه مدینه فاضله‎ای را تولید کرده که تنها وقتی موجودیت می‎یابد که ما هر آنچه را آنها می‎گویند انجام دهیم (مطابق با منافع آنها/منافع دولت). رسانه به ما یاد می‎دهد که شادی چه چیزی است یا چه چیزی نیست و در مورد عشق، نفرت و هر آنچه بتواند در ناخودآگاه ما القا کند نیز همین گونه است. ما می‎توانیم با آموزش‎هایی که از طریق شبکه تلویزیون به ما داده می‎شود، بهترین برده سیستم شویم. با گذشت زمان، پیام‎ها نژادپرستانه‌تر، خشن‎تر و متقلبانه‎تر می‎شود. اما برنامه‌ریزی ده‎ها سال قبل آغاز شده و عده اندکی فراست پیش‌بینی آینده آن را داشته‎اند. ما در دنیایی زندگی می‎کنیم که مردم ذهن خود را در اختیار نسخه رسمی وقایع قرار داده‌اند؛ مدینه فاضله‎ای که توسط برادر اسلحه‌به‌دست تحقق می‎یابد. این دنیایی است که در آن هالیوود می‌تواند همه چیز را به شما بقبولاند؛ حتی اینکه آزاد هستید. این دنیایی است که دادستان و قاضی منافع مشترکی دارند. بدیهی‎ترین دلیل برای اثبات اینکه اذهان ما به طور گسترده از لحاظ روان‌شناسی کنترل می‎شوند این است که استفاده از تلویزیون، رادیو و روزنامه به صورت فرهنگ درآمده است. واقعیت جهان از طریق یک صفحه نمایش، کمی جوهر یا امواج رادیویی به ما ارائه می‎شود. حقیقت در یک مکان ساده پنهان می‎شود. آموزش از طریق این واسطه‎ها به ما هشدار می‎دهد که دیدگاه‎هایی غیر از آنچه توسط آنها ارائه می‎شود بی‌اهمیت و محکوم‌اند. این انحصار حکومتی و رسانه‎ای همه کسانی را که با نسخه رسمی وقایع مخالفت می‎کنند، به گونه‎ای غیرانسانی نشان می‎دهد.
برخی در پنج درصد موارد اشتباه می‎کنند. برخی در اکثر مواقع در اشتباه‌اند. من آرزو می‎کنم که همیشه در اشتباه باشم. بسیاری از مردم با لفاظی از من می‎پرسند «پس راه حل چیست جناب آقای باهوش؟» و این گونه با این واقعیت‏های دشوار دست و پنجه نرم می‎کنند. به یاد داشته باشید که بینندگان، مصرف کنندگان و سایر آرای کوچک به نام دلار به این سیستم الیگارشی کمک کرده است تا بنیادهای سیمانی خود را در خانه‌های ما فرو کند. ما باید حقیقت را درباره اینکه چرا سیستم دارای نقص است و اگر بخواهیم آن را شکست دهیم ما را برده خود می‎کند، بفهمیم. مهم‌ترین راه حل برای مبارزه با این نوع از شست‌وشوی مغزی و کنترل ذهن، این است که به خودمان بازگردیم و در مسائل کوچک به هوشیاری برسیم. در این مورد، ابتدا شست‌وشوی مغزی است، اما پس از مدتی تفکر در خارج از چارچوب را یاد خواهیم گرفت و جسارت قدم گذاشتن به خارج از سیستم و مرزهای ناشناخته را پیدا خواهیم کرد. جنگیدن با مردم و مجبور کردن آنها به درک «حقیقت ما»، راه حل خوبی نیست. اگر اراده جمعی آزاد ما این کابوس را ساخته پس فقط همان اراده می‎تواند آن را تغییر دهد. مبارزه در قلب و ذهن بیننده آغاز می‎شود و از آنجا گسترش می‎یابد و تنها در کسانی نفوذ می‎کند که پذیرای اطلاعات‌اند.
اگر می‎خواهید در مسیر حقیقت گام نهید، باید آماده موانع پیش رو باشید. ممکن است توسط خانواده، دوستان، عشاق یا همکاران خود محکوم شوید یا در کانون انتقاد قرار گیرید. آنها از ابتدای تولد به گونه‎ای برنامه‌ریزی شده‎اند که دقیقاً این گونه رفتار کنند. شما باید مقاوم‎تر از این باشید. باید بدانید که واقعیتی خارج از این سیستم مصنوعی کنترل شده وجود دارد. باید همانند ایندیانا جونز در فیلم آخرین نبرد باشید. او برای رسیدن به طرف دیگر، و با اتکا به ایمان خود از دره بدون پل پرید. باید همانند نئو در فیلم ماتریکس باشید. او در تلاش برای عبور به سمت خود حقیقیش، قرص قرمز را از مورفیوس گرفت و خورد. وقتی بیدار شوید انگار کسی شما را از هیپنوتیزم بیرون آورده است. بیدار می‎شوید و به خود می‎گویید، «خدای من. الآن متوجه شدم. چرا اینقدر طول کشید تا بیدار شوم؟!» برای برخی از شما شوک بزرگی خواهد بود. همانند چیزهای دیگر، این اطلاعات و دانش را مرحله به مرحله دریافت کنید. اگر یک عمر طول کشیده تا آنها واقعیت خودشان را در وجود شما نهادینه کنند، پس باید بدانید که بیشتر از یک روز زمان می‎برد تا کاملاً بیدار شوید. به یاد داشته باشید که سفر هزار مایلی با یک گام کوچک آغاز می‎شود.

http://pajuhesh.irc.ir/Product/magazine/show/id/1988/book_keyword//occasion//index/1/indexId/236759 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۳۱
hasan sabilan ardestani

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی