بررسی سیر نظریات انتقادی ارتباطات.
بررسی سیر نظریات انتقادی ارتباطات.
فصلنامه افق رسانه، شماره 70. پاییز 1386. مهدی رشکیانی
مقدمه: اولین نظریه های ارتباطی ـ به صورت مدل و با ساختاری ریاضی ـ از سوی دو اندیشمند برجسته ارتباطات "کلودشانون" و "وارن ویور"، معرفی شدند: و ارتباطات به عنوان یک رشته در ایالات متحده متولد شد و دارای نظریه های خاص خود گشت. از همان ابتدا، نظریه های ارتباطی، به شدت تحت تأثیر اندیشه های "پوزیتیویستی" رشد کرد.
در این مقاله ابتدا مروری کوتاه داریم، بر چگونگی شکل گیری نظریه های ارتباطات و مهمترین نظریه های مطرح شده در این زمینه و سپس نظر به اهمیت نظریه های انتقادی در ارتباطات، به بررسی سیر مطالعاتی نظریه های انتقادی ارتباطاتی (مارکسیست ارتدوکس، مطالعات فرهنگی بیرمنگام و نظریات سلطه و وابستگی فرهنگی و ارتباطی) و جایگاه هریک از این نظریات در عرصه ارتباطات می پردازیم:
1- سیر پیدایش و تکوین نظریه های ارتباطات
علم ارتباطات در دهه های آغازین پیدایش خود ( دهه های 1920 و 1930)، با پی گیری دیدگاه رسانه های قدرتمند، مبتنی بر چارچوب ها و پیش فرض های پوزیتیویستی استوار بود(سورین و تانکارد، 15:1384). نظریه های ارتباطات در این دوران بر این پیش فرض استوار بود، که رسانه ها دارای تاثیرات فوری و همه جانبه ای بر مخاطبان هستند و محققین به دنبال کشف و بررسی قوانین و چگونگی تأثیر گذاری هرچه بهتر رسانه ها بر مخاطبان بودند. از این لحاظ نظریه های مربوط به اقناع در ارتباطات رشد کردند و با استفاده از روش های تجربه گرایانه روانشناسی و روان شناسی اجتماعی، سازوکارهای اقناع گرایانه در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت.
نظریه های ابتدایی ارتباطات، همچون نظریه "گلوله جادویی" و یا نظریه "سوزن تزریقی"، تاثیر رسانههای جمعی را قدرتمند، مستقیم و یک شکل بر روی افراد در نظر میگرفتند. موفقیتهای تبلیغات سیاسی در طی جنگ جهانی اول این نظریات را تأیید کرد، در نظریه "گلوله جادویی"، رسانههای جمعی به مانند تفنگهایی در نظر گرفته میشوند، که پیامها را به صورت گلوله به سمت مخاطبین بیدفاع و منفعل شلیک میکنند، همچنین در نظریه "سوزن تزریقی"، رسانههای جمعی به مثابه ابزارهای قدرتمندی درنظر گرفته می شوند، که پیام را به سیاهرگ مخاطبی که هیچ مقاومتی ندارد، تزریق میکند.
الگوی تزریقی، در واقع الگوی یک مرحلهای انتشار بوسیله وسایل ارتباط جمعی با اثرات مستقیم بر مخاطبین است و بر این اصل استوار است که وسایل ارتباط جمعی، دارای اثری قوی، مستقیم و فوری بر مخاطبین میباشد.
در این الگو، وسایل ارتباط جمعی را میتوان مانند سرنگ عظیمی دانست که به مخاطبین منفعل، وصل و تزریق میشود(راجرز، 218:1368).
مدل دیگری که در نظریات دوران ابتدایی رشد علوم ارتباطات، مطرح شد، مدل "محرک و پاسخ" است. این مدل، تأثیر مشابهی را بیان میدارد که هر محرکی (یا پیامی)، یک پاسخ معین در پیامگیرنده تولید میکند.
در طی سالهای میان دو جنگ جهانی، رسانهها به عنوان ابزارهایی در نظر گرفته میشدند که به نحو موفقیتآمیزی برای دستکاری افکار و گرایشهای رفتار مخاطبان و مردم در زمان بسیار کوتاه استفاده میشدند.
در این دوران، "ارتباطات" موضوع مطالعات علمی گردید. مدل تأثیرگذار دیگر، "مدل تلفن" بود[1]، که به وسیله "کلود شانون و وارن ویور"[2] دو اندیشمند برجسته آمریکایی علم ارتباطات، تکمیل گردید. در این مدل بسیاری از مفاهیم تازه ارتباطات مثل پیام، مجرا، منبع و کدگذاری، مورد استفاده واقع شده بود.
مدلهای دیگر، نظیر مدل ویلبرشرام، دیوید برلو و دیگران نیز ارتباطات را به عنوان یک فرایند خطی یک طرفه در نظر میگرفتند که همیشه از طرف منبع، به سمت گیرنده منفعل در جریان است. در واقع تمامی مدلها و نظریات ارتباطی این دوره جریان ارتباط را به عنوان یک جریان مطلق قدرتمند، از سوی منبع ارتباط و انفعال گیرنده مطرح میساخت.
اما در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، برخی سئوالات جدید مطرح شد، که تاثیرات خطی و یکسویه و قدرتمند رسانهها را زیر سئوال برد. پس از استفاده ابزاری "جوزف گوبلز"، وزیر تبلیغات آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، از رسانه ها بویژه استفاده از رادیو در جریان حملات آلمانها و موثر واقع شدن این ابزار در پیشروی های آلمانها به دلیل پیامهای اغراق آمیز آن، در دوران جنگ جهانی دوم، بی اعتمادی شدیدی در مردم نسبت به پیام های اغراق آمیز رسانه ها بوجود آمد، بگونه ای که در اثر این بی اعتمادی شدید مخاطبان به تاثیرات قوی و پردامنه رسانه ها، در دوران پس از جنگ دوم جهانی دیگر این ابزار در تغییر نگرش مردم، چندان موثر واقع نگردید.
در این دوره، در مورد نقش رسانهها در تغییر نگرش افراد، تحقیقات ارزشمند و مشهوری به وسیله پل لازارسفلد (1940) انجام شد، که حاکی از کم اثر شدن نسبتا شدید پیام های رسانه ای در مخاطبان داشت. در مجموع لازارسفلد در جریان این تحقیقات به نتایجی دست یافت، که حاکی از پیدایش دوران جدیدی در نظریه های ارتباطات، تحت عنوان "جریان دو مرحلهای ارتباطات"[3]، بود.
بر طبق این فرضیه، برخلاف تصور همگان، پیامهای رسانهها به صورت مستقیم و بدون واسطه به گیرنده نمیرسد، بلکه چگونگی انتقال پیام از طریق رسانه به گیرنده، از یک جریان دو مرحلهای عبور میکند. به این ترتیب منبع اصلی تاثیرگذاری مخاطبان، دیگر رسانه نیست، بلکه رهبران عقیدتی هستند، که بیشتر از دیگران از رسانهها استفاده میکنند و دارای اطلاعات گسترده تری هستند.
در اثر برخورد دیگران با رهبران عقیدتی، یا تغییری در عقیده و نگرش آنها به وجود میآید و یا عقاید و نگرشهای قبلی دارای ثبات میگردد. تاثیر روابط انسانی در تغییر نگرش افراد بسیار مهم است و مهمترین منبع تاثیرگذاری معمولاً خویشاوندان نزدیک افراد هستند و رسانهها فقط زمانی قادر به تاثیرگذاری هستند، که محتوی پیام ها با هنجارهای گروهی انطباق داشته باشد.
در این دیدگاه، ارتباطات بیشتر یک جریان چند مرحلهای است؛ یعنی خود رهبران فکری نیز با مردم به تبادل آراء میپردازند و نظریه آنها را جویا میشوند و رسانهها نیز در یک فرایند متقابل، از گیرنده پیام تاثیر میپذیرد.
در این زمینه همچنین محقق دیگری به نام "گوندر[4]" در مورد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در دهه 1940، تاثیر مسلط رسانهها را مورد انتقاد قرار داد و نشان داد، که بیشتر تصمیم گیریهای افراد، تحت تأثیر کسانی بوده است که در گروههای اصلی و عمده اجتماعی و در "گروه همسالان[5]" با آنها در تماس بوده اند و نه رسانههای جمعی.
نتیجه مطالعات در این دهه نشاندهنده این بود، که نظریههای قبلی ارتباطات مبنی بر قدرت مطلق رسانهها و انفعال مخاطبان همگی رد شدند (مهرداد، 1380: 156).
برخلاف نظریه تزریقی، که فرض میکرد، تودهها فقط به منابع ارتباط جمعی متصلاند و با یکدیگر در ارتباط نیستند، نظریه دو مرحلهای ارتباطات، توده مردم را به صورت افرادی مینگریست، که با یکدیگر در ارتباط هستند. این نظریه، گواه آن بود، که برخلاف آنچه که زمانی تصور میشد، اثرات وسایل ارتباط جمعی چندان قوی و مستقیم نیست.
براساس این نظریه، ممکن است افراد مخاطبان از طریق وسایل ارتباط جمعی و یا به وسیله کانالهای شخصی، ایده جدیدی را دریافت دارند و سپس با دیگران به بحث نشینند.
بنابراین در جریان انتشار به وسیله وسایل ارتباط جمعی، ابتدا پیام از منبع به گیرنده میرسد، که او نسبت به پیام عکسالعمل نشان میدهد و سپس این پیام را به سایر افرادی که با آنها در تماس هستند، منتقل میکند (راجرز، 1368: 219-220).
در این نظریه به نقش رهبران فکری اهمیت بسیاری داده میشود.
درواقع در دوران دوم نظریات ارتباطی، محققان متوجه شدند که رهبران فکری در جامعه اثرات عمیقی دارند. از دیدگاه آنان رهبران فکری کسانی میباشند، که دارای سه ویژگی زیر هستند:
1- تشخص[6]؛
2- صلاحیت و شایستگی[7]؛
3- موقعیت خطیر اجتماعی؛
در نظریه دو مرحله ارتباطات، گام اول از رسانهها به سمت رهبران فکری و در مرحله دوم از رهبران فکری به سمت دیگران میباشد.[8]
در مورد فرستندگان پیام، نکتهای را که باید در نظر داشت، این است، که اغلب موارد آنها تحت تاثیر رهبران فکری قرار دارند. بخصوص اگر مسئله ایجاد تغییر نگرش یا مسئله نوآوری در میان نباشد، رسانههای جمعی در این میان ماموران تغییر به شمار میروند که دستورالعملهای خود را از رهبران فکری دریافت میدارند.
به اعتقاد راجرز، واژه رهبر افکار، به افرادی اطلاق میشود که در مقایسه با رهبری رسمی که قدرت خود را از طریق اداری کسب میکند، از راههای غیر رسمی در افراد نفوذ دارند. طبق تعریف، رهبری افکار عبارت از میزان توانایی فرد در تاثیرگذاری بر تفکر و یا رفتار افراد دیگران، در جهت دلخواه، به طور رسمی و با تواتری نسبی میباشد. بنابراین اگر یک رسانه جمعی، تواناییهای فوق را دارا باشد؛ خودبه خود، یک رهبر فکری به حساب میآید(راجرز، 213:1368).
در مورد رهبری افکار و ایجاد تغییر در جامعه از قرون دورتر، مباحثی مطرح گردیده است؛ به عنوان مثال نیکلای ماکیاولی میگوید: «نوآوران، در میان بهرهوران از نظام کهن، دشمنانی برای خویش میتراشند و فقط از حمایت سرد و غیرصمیمی کسانی برخوردار میشوند، که از تازهها بهره میجویند. دلیل این امر، دیرباوری کلی بشر و بیاعتمادی وی به چیزهای نو، مگر از طریق آزمون تجربی آنهاست (راجرز، 1368: 188). "گابریل تارد" نیز، در این زمینه میگوید: «دسته پرندگان، رهبرانی دارند که جلودارند. آنها جلودارانی با نفوذاند».
"پل لازارسفلد" که اولین کسی است که در سال 1944، مفهوم رهبری افکار را به کار برده است، میگوید: «رهبری افکار را چه بنامیم، اگر بتوانیم آن را صرفاً رهبری بنامیم، سادهترین شکل رهبری است، که به گونهای اتفاقی و گاهی بیخبر و ندانسته انجام میشود... (رهبری افکار) تقریباً شکلی نامرئی ومطمئناً ناآشکار از رهبری در سطح روابط روزانه، معمولی، صمیمی و غیر رسمی فرد است(راجرز، 1368 :212).
به طور کلی، واژه رهبری افکار را به کسانی اطلاق میکنیم که عامل ایجاد تغییر در جامعه هستند. "گی روشه" در تعریفی مشابه از رهبران افکار، آنان را نخبگان ‹‹نفوذ»[9] می نامد که در مقابل نخبگان اقتدار و ‹‹قدرت››[10] قرار میگیرند. وی میگوید: «رهبران فکری، نخبگان، اشخاص و گروههایی هستند که در نتیجه قدرتی که بدست میآورند و تاثیری که برجای میگذارند، یا به وسیله تصمیماتی که اتخاذ میکنند و یا به وسیله ایدهها، احساسات و یا هیجاناتی که به وجود میآورند، در کنش تاریخی جامعهای مؤثر واقع میشوند» (روشه، 1366 :153).
دوره سوم در مطالعه نظریات ارتباطات، موسوم به دوره ای است؛ تحت عنوان: "جریان چند مرحلهای اطلاعات[11]" (ویندال، 1373 :20).
از سال 1960 و با رشد و گسترش رسانه تلویزیون و گسترش استفاده از تلویزیون برای اقناع و تغییر نظرات مخاطبان وهمچنین تاثیر تلویزیون بر رفتار افراد، بررسیها نشانگر تاثیرگذاری غیر مستقیم رسانهها داشت. در واقع با پیدایش و گسترش رسانه قدرتمندی به نام تلویزیون که همزمان قادر به بکارگیری دو حس شنوایی و بینایی مخاطبان رسانه بود، محققان ارتباطات زنگ خطر بازگشت به دوران نظریات مربوط به تاثیرات قدرتمند رسانه ها را به صدا درآوردند.
کارکردهای تلویزیون که به دلیل استفاده از دو حس بینایی وشنوایی به طور همزمان، سرعت در انتقال اخبار، کثرت مخاطبان، توانایی پخش همزمان صوت و تصویر و استفاده از ماهواره، به سرعت این وسیله ارتباطی را به ابزار پرقدرتی در جهت اطلاع رسانی در جهان امروز تبدیل کرد. همچنین تلویزیون با وجود برخوردار بودن از عنصر مهم و پر قدرت و جذاب تصویر، نقش بسیار مهم و ارزنده در رساندن اخبار به عهده دارد. القاء اطلاعات با توجه به بعد تصویری آن بسیار کار ساز و راه گشا است.
تلویزیون را رسانه ارتباطی پس از جنگ جهانی دوم مینامند. همراه با توسعه تلویزیون تغییرات اجتماعی زیادی صورت گرفت. انقلابی در تکنولوژی آموزشی رخ داد، بسیاری از معیارها ارتقاء یافتند، دانشگاه ها دست کم در کشورهای صنعتی نسبت به رشد جمعیت گسترش یافتند، بر ثروت ملی افزوده شد، مردم بیشتر به مسافرت رفتند و به طور کلی تحرک اجتماعی فزونی یافت. در کشورهای ثروتمند هر خانواده با هر سلیقه، در هر سطح اقتصادی و با هر میزان سواد، دست کم دارای یک دستگاه تلویزیون است. (اییویورک، 1369 :16)
"بیرکوف" (Beerkuv)، محقق ارتباطات در زمینه ویژگیهای این رسانه می نویسد: 1-تلویزیون همزمان دو حس بینایی وشنوایی را متاثر می کند و همین ویژگی آن را در جایگاهی برتر از رادیو ومطبوعات قرار می دهد. 2-تلویزیون قادر است اخبار داغ را با سرعت نور به اطلاع بینندگان برساند. 3-برنامه های تلویزیونی برای رسیدن به نظر مخاطبان نیازی به واسطه ندارد. 4-تلویزیون قادر است همزمان تعداد کثیری بیننده را به مراتب بیشتر از خوانندگان مطبوعات و شنوندگان رادیو زیر پوشش پیامهای خود قرار دهد.(بیرکوف، 1372 : 146)
اما نخستین کسی که زنگ بازگشت به نظریه قدرتمند رسانه را به صدا درآورد؛ "الیزابت نوئل نیومن"[12]، محقق آلمانی ارتباطات بود، که نقش اساسی در ایجاد مرحله سوم ایفا کرد[13]. به عقیده نیومن که نظریه خود را "مارپیچ سکوت"[14] نامید، چنانچه سه مشخصه بارز توده (انباشت[15]، حضور همه جانبه[16]، هماهنگی[17]) در رسانه با یکدیگر ترکیب شوند، قدرت زیادی تولید میکنند که قادر است بر افکار عمومی اثر بگذارد (راجرز،1368: 166).
از نظر الیزابت نئول نیومان، مردم همچنین درباره یک موضوع داغ و مورد بحث همگان، علاقمندند که بدانند نظر مردم درباره آن واقعه چیست و آیا نظر آنها جزء نظر اکثریت مردم است یا خیر و اگر احساس کنند جزء اقلیت هستند؛ نظر خود را افشا نمیکنند و درباره آن سکوت میکنند و مردم برای اطلاع از افکار عمومی به رسانهها مراجعه میکنند.
بنابراین نظریه دو مرحلهای ارتباطات، از اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 به تدریج جای خود را به مدل جریان چند مرحلهای ارتباط داد، که به آن، نظریه اشاعه نوآوریها[18] نیز میگویند.
در جریان دو مرحلهای ارتباط، اساساً، مسأله این است که شخص اطلاعات خود را چگونه بدست میآورد و چگونه این اطلاعات را به دیگران منتقل میکند در حالی که نظریه اشاعه بر مرحله نهایی پذیرش یا طرد یک نوآوری تأکید میکند.
از دیگر نظریات مطرح شده در این دوره، که اعتقاد بر قدرت رسانهها در تأثیر گذاری بر مخاطب دارد. میتوان از نظریه "کاشت[19]" نام برد. این نظریه، توسط "جرج گربنر[20]" در دانشگاه پنسیلوانیا، مطرح گردید و بر این اعتقاد است که امروزه رسانه ای به نام تلویزیون، تبدیل به بازوی فرهنگی جامعه شده است. گربنر، معتقد است اهمیت تاریخی رسانهها بدلیل نقش آنها در ایجاد توده نیست، بلکه این اهمیت بیشتر در ایجاد شیوههای مشترک در انتخاب مسائل و موضوعات و چگونه نگریستن به رخدادها و وقایع است که منجر به دید و درک مشترکی از جهان اطراف میشود، که محصول چنین فرایندی را گربنر کاشت الگوهای مسلط ذهنی مینامد. به اعتقاد وی، رسانهها تمایل به ارائه دیدگاههای همشکل و کم و بیش یکسان از واقعیت اجتماعی دارند و حتی شکل دهنده جامعه هستند (راجرز،1368 :162).
جریان چند مرحلهای اطلاعات، ترکیبی است از تمام الگوهایی که تاکنون بحث شد، این الگو بر اساس مجموعهای از اعمال پیدرپی طرح شده است، که به نظر میرسد در بیشتر ارتباطات اتفاق میافتد. این الگو، نه تعداد مراحل انتشار را مشخص میکند و نه الزام اینکه منبع، حتماً کانالهای ارتباط جمعی باشند. الگوی چند مرحلهای ارتباط، حاکی از آن است که در جریان انتشار از منبع به تعداد زیادی گیرنده، ممکن است شکلهای مختلفی به وجود آید. برخی از اعضاء ممکن است پیام را مستقیماً از طریق کانال و منبع بگیرند، در حالی که ممکن است پیام، برای رسیدن به سایرین، از چندین مرحله بگذرد. تعداد دقیق مراحل، به هدف منبع، فراهم بودن کانالهای ارتباط جمعی و میزان تماس مخاطبین با اینگونه کانالها، طبیعت پیام و سرانجام اهمیت پیام برای گیرندگان، بستگی دارد (راجرز، 1368: 223).
به طور کلی نظریات این دوران به دلیل تاثیرات نسبتا زیادی که تلویزیون به دلیل کارکردها و امکانات جدید خود، مخصوصا استفاده از جاذبه تصوی، نسبت به دیگر ابزارهای ارتباطی دارا بود، تاثیرات رسانه های ارتباطی را تاثیری قوی، اما غیر مستقیم برآورد کرده اند(Rogers,1991 : 151).
محققان نظریات ارتباطی، در این دوران بر این اعتقاد بودند، که از آنجا که مخاطبان دارای بینش نسبتا زیادی نسبت به تاثیرات پیام های ارتباطی در مقایسه با دوران ابتدایی ارتباطات هستند؛ بنابراین تحت تاثیر مستقیم پیامهای قوی رسانه تلویزیون واقع نمی شوند، اما بطور غیر مستقیم این وسیله دارای تاثیرات بر مخاطبان است. همچنین این تاثیرات بر روی همه افراد جامعه نیز تاثیر مشابهی را برجای نمی گذارد. بلکه میزان استفاده، اعتماد و همچنین برخی از ویژگیهای شخصی نظیر تحصیلات، طبقه و .. نیز در میزان تاثیرپذیری از این رسانه، توسط این محققین مهم برآورد شد.
در دهه 1980 و با نفوذ هرچه بیشتر تلویزیون در دنیای مخاطبان این رسانه، برخی از کارکردهای تلویزیون از جمله گسترش سرگرمی، ترویج و گسترش مصرف گرایی، تاثیرات خشونت آمیز بر مخاطبان و... موجب مطرح شدن موجی از انتقادات در میان نظریه پردازان علم ارتباطات گردید. مکاتب انتقادی، این موارد را مظهر مشروعیت بخشی به نظام سرمایهداری و ایجاد نیازهای کاذب در توده مردم میدانستند.
به عنوان مثال، آدرنو، معتقد بود که تلفیق فرهنگ با سرگرمی و بازی، فرهنگ تودهای منحطی به وجود آورده است و کارکرد اصلی صنعت فرهنگی در عصر سرمایهداری پیشرفته از میان برداشتن هرگونه مقاومت در برابر شئشدگی و شئگونگی است و از پیدایش هرگونه اندیشه آزاد جلوگیری میکنند (همان: 158).
با این وجود همانطور که در بررسی دوره های متفاوت نظریه های ارتباطات ملاحظه می شود، ارتباطات به عنوان علمی اثبات گرا از قوانین و پیش فرض های علمی و روشی تجربی، برای پیشرفت خویش استفاده کرده است.
هرچند که با ارائه نظریات جریان دومرحله ای ارتباط و نظریه های استفاده و خوشنودی و ...، نظریه های ارتباطی از نظر محتوایی، وارد فاز جدیدی شد و از این به بعد رسانه ها به عنوان وسایلی با تأثیر محدود، مورد توجه قرار گرفتند و نقش مخاطب و دیگر عوامل اجتماعی مانند نخبگان برجسته تر شد؛ اما عمده این نظریه ها هم هنوز در چارچوب مبانی معرفت شناسی و روش شناسی پوزیتیویستی قرار داشتند.
تنها نظریه پردازی که خارج از روش اثبات گرایی و تا حدودی تفهیمی و تاریخی، به ارتباطات پرداخت،"مارشال مک لوهان" بود.
در آن زمان و با سیطره اثبات گرایی، نقدهایی به "مک لوهان" وارد شد، مبنی بر اینکه نظریه های او، مبنایی علمی ندارد و غیر قابل سنجش است. اما اکنون با افول پوزیتیویسم در محافل مختلف علوم انسانی، بار دیگر گرایش به دیدگاههای تاریخی و تفهیمی افزایش یافته است.
در بازبینی جدید نظریه های ارتباطی و در نقد مبانی پوزیتیویستی علم ارتباطات، ما با گسترش مطالعات فرهنگی و مکاتب انتقادی، شاهد افول نظریه های ارتباطات به عنوان یک رشته روبرو بوده ایم.
جنبه عملی و کاربردی مطالعات ارتباطی، یکی بودن دانشکده های ارتباطات و روزنامه نگاری، پرداختن به مقولات اقناعی و تبلیغاتی و عدم علاقه به دیدگاه های انتقادی از مهمترین عوامل تداوم و تثبیت دیدگاه های پوزیتیویستی؛ در حوزه نظریه های ارتباطات است(Park, 1992: 34-36). این در حالی است که، مطالعات فرهنگی و انتقادی با مطالعه رسانه ها و استفاده از روش های تعبیری و انتقادی توانسته است، میدان دار نظریه های جدید ارتباطی باشد. به نظر می رسد، تنها راه فرارفتن از این رکود، توجه به جنبه های بین رشته ای ارتباطات و توجه به نظریه های مختلف در حیطه روانکاوی، روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی و علوم سیاسی است. از آن گذشته، رشته ارتباطات باید با دیدی انتقادی تر و به عنوان حوزه ای مطالعاتی برای رشته های مختلف، بار دیگر خود را مطرح کند.
2-نظریههای انتقادی در ارتباطات
مطالعات انتقادی در ارتباطات، بر نقد جایگاه و آثار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ارتباطات و رسانهها استوار است. مفهوم محوری و مشترک تمامی طیف های متنوع، رهیافت ها و رویکردها و نظریه های انتقادی، از مارکیسم ارتدکسی و اقتصاد سیاسی رسانهها گرفته تا مکتب فرانکفورت و مطالعات فرهنگی و ...، مفهوم سلطه است. سلطه اقتصادی، سلطه فرهنگی و ... است، که توسط رسانهها و ارتباطات، باز تولید، تحکیم و تثبیت می شود. از این رو، جایگاه و محتوای رسانهها شاخص مناسبی برای ارزیابی و نقد انواع سلطه در تاریخ، جامعه و جهان است.
در تمامی مکاتب انتقادی ارتباطات، دو عرصه محل پژوهش و نقد و بررسی بوده است. یکی اقتصاد و دیگری فرهنگ. بدین معنی که برخی از مکاتب و صاحبنظران ارتباطی، بر بعد اقتصادی، ایجاد، تحکیم و حفظ سلطه تأکید دارند و برخی دیگر بر فرهنگ تأکید کرده اند.
در ادامه به مهمترین نظریات انتقادی در ارتباطات اشاره می کنیم:
1-2- مارکسیسم ارتدکس
محققان معاصر، ریشه های مطالعات انتقادی در زمینه ارتباطات را معمولاً از نظریه های "مارکس" Marx دنبال می کنند و در این باره بیشتر به نظریات او در کتاب ایدئولوژی آلمانی، متکی هستند، که بر اساس آن، اندیشه هیأت حاکمه در هرجامعه، اندیشه حاکم در آن جامعه است. بر اساس نظریه مارکسیسم کلاسیک یا ارتدکس، درهر جامعه ای می توان دو چیز را مشخص کرد: 1- بنیان اقتصادی، یا زیر بنا و 2- رو بنا.
"زیر بنا"، اساساً از نیروها و روابط تولیدی تشکیل می شود. حال آنکه نهادهای حقوقی و سیاسی و همچنین طرز فکرهای سیاسی و طرز فکر ایدئولوژی ها و فلسفه ها جزء رو بنا هستند(پرهام، 1364: 173).
مارکسیسم ارتدکس، برخاسته از نظریات "مارکس" است. "مارکس" در نظریه مارکیستی خود، ضمن تفکیک زیر بنا و روبنا در جامعه، نقش اساسی را به زیر بنا می دهد و رو بنا را متعین می داند. به عبارتی زیر بنا همان شیوه معیشت است و رو بنا همان ایدئولوژی. بر اساس مارکسیسم ارتدکسی، طبقه ای که ابزارهای تولید را داراست، بر زیربنا مسلط است و برای بقا و ماندگاری خود، اندیشه های متناسب با آن را تولید می کند.بدین معنی که اندیشه هیأت حاکمه، اندیشه حاکم بر جامعه است (مهدی زاده، 1380: 38).
"مارکس" معتقد بود، که وجه تولید در زندگی مادی تعیین کننده خصلت عمومی فرآیندهای اجتماعی، سیاسی و روحانی زندگی است. آگاهی آدمیان وجود ایشان را تعیین نمی کند. بلکه بر عکس وجود اجتماعی ایشان، آگاهی آنها را تعیین می کند. "مارکس" روبنا را با عنوان ایدئولوژی توصیف می کرد، تا نشان دهد که از نظر علیت و تعیین کنندگی مؤثر نیست(مهرداد، 1380: 114).
"مارکس" از میان رسانهها فقط مطبوعات را می شناخت. آن هم زمانی که هنوز تبدیل به یک رسانه جمعی مؤثر نشده بود. اما امکان این وجود دارد، که رسانههای مدرن را بر اساس اندیشه های او تحلیل کنیم. طبق نظر "مارکس" رسانهها نیز نوعی از وسایل تولید هستند، که از قانونمندی های خاص نظام تولید سرمایه داری صنعتی یا عوامل تولید و روابط تولید معین پیروی می کنند. به احتمال زیاد این رسانهها در مالکیت یک طبقه سرمایه داری انحصاری که در سطح ملی یا بین المللی سازمان یافته تا به منافع این طبقه خدمت کنند، قرار دارند و با استثمار مادی کارگران فرهنگی و مصرف کنندگان، به چنین کاری مبادرت می ورزند.
از نظر ایدئولوژی نیز، وظیفه آنها نشر افکار و جهان بینی های طبقه حاکم و رد اندیشه های دیگری است، که ممکن است به دگرگونی یا رشد آگاهی طبقه کارگر از منافع خود و جلوگیری از تبدیل شدن این آگاهی به مخالفت فعال و سازمان یافته سیاسی بینجامد. (مک کوئیل، 1382: 99 - 98)
"مارکس" آزادی جامعه بورژوایی را دروغین می داند و معتقد است وقتی امکانات و اختیارات جامعه در دست طبقه کارگر باشد، آزادی واقعی مطبوعات نیز محقق می شود. خلاصه اینکه نگرش مارکسیسم کلاسیک، سلطه سرمایه داری بر امکانات و شیوه های تولید را موجب ناکارایی وسایل ارتباط جمعی نیز می داند. (مهدی زاده، 1380: 38).
2-2- مکتب مطالعات فرهنگی "بیرمنگام" Birmingham
مطالعات فرهنگی به عنوان یک پروژه بررسی فرهنگ، با رهیافت های انتقادی و چند رشته ای، در دهه 1960 تحت عنوان مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه "بیرمنگام" Birmingham پدیدار شد. مکتب مطالعات فرهنگی، فرهنگ را در درون تئوری تولید و باز تولید اجتماعی قرار می دهد و شیوه هایی از اشکال فرهنگی را که برای سلطه اجتماعی عرضه می شود و یا مردم را به مقاومت و مبارزه علیه سلطه قادر می سازد، مشخص و معرفی می کند. (مهدی زاده، 1379: 23)
گروه "بیرمنگام" از طریق یک مجموعه بحث های داخلی و پاسخگویی به تنش ها و جنبش های اجتماعی دهه 60 و 70 توجه خود را معطوف رویکرد درونی عقاید و ایدئولوژی ها درباره طبقه اجتماعی، نژاد و قومیت در متون فرهنگی کرد، که فرهنگ رسانه ای را هم در بر می گرفت.
اعضای مکتب "بیرمنگام" از نخستین افرادی بودند که تأثیرات روزنامه ها، رادیو، تلویزیون، فیلم و دیگر فرم های فرهنگی بر مخاطبین را بررسی کردند. آنها همچنین بر این موضوع تمرکز کردند، که مخاطبین مختلف چگونه فرهنگ رسانه ای و بافت های متنها را به طرق مختلف تفسیر می کنند و دست به تحلیل فاکتورهایی می زنند، که زمینه ساز واکنش مخاطب به متون رسانه ای می شود.
دوره کلاسیک مطالعات فرهنگی انگلیس، از دهه 1960 تا 1980 ادامه یافت، تا با یک رویکرد مارکسیستی مطالعه فرهنگ را در پیش گیرد. رویکردی که تحت تأثیر افرادی چون "آلتوسر" و "گرامشی" قرارداشت. با این حال گرچه "استوارت هال" همیشه در روایت خود مکتب فرانکفورت را از قلم می اندازد، اما برخی از کارهای صورت گرفته توسط گروه "بیرمنگام" ریشه در موقعیت کلاسیک فرانکفورت داشتند. (کلنر، 1386 :25)
اندیشمندان این مکتب با بهره گیری از مفهوم هژمونی و ضد هژمونی مطالعات فرهنگی، اشکال فرهنگی و اجتماعی حاکم هژمونیک را تحلیل و نیروهای ضد هژمونیک را برای مقاومت و مبارزه جستجو می کنند. چرا که مبارزه علیه سلطه، اطاعت و فرمانبرداری، اهمیت بنیادینی در این رهیافت دارد و آنهایی که علیه سلطه و روابط ساختاری نابرابر و ظالمانه مبارزه می کنند، کمتر از منزلت بالایی برخوردارند. (مهدی زاده، 1380: 23)
"ریچارد هوگارت"، از نظریه پردازان مطالعات فرهنگی است. او بر رو بناهای فرهنگی تأکید کرد. به اعتقاد وی اهمیت هنر در اینجا است، که عامل تمدن سازی برای فرد و جامعه است. درک هنرها ولذت بردن از آنها، تأمل در آنها، مأنوس شدن با آنها و تسلیم کردن خود به آنها، می تواند وجدان شما را پرورش دهد و باعث شود کردار بهتری داشته باشید. اما اراده باید اراده شما باشد.به نظر وی کار آموزش، انتقال فرهنگ است. وی خطر عمده ارتباطات توده وار در جامعه تکنولوژیکی را، در روندی می بیند،که بسیاری از چیزها، از جمله فرهنگ را هر روز بیشتر از روز پیش به اشیای مصرفی تبدیل می کند.
"تامپسون" Thompson نیز، نظریه خود در مورد فرهنگ را، از درون سنت مارکسیستی بسط داد و بر مفاهیم ساده جبر گرایی اقتصادی و مدل های سنتی زیر بنا، رو بنا به منظور بازیافت اهمیت فرهنگ بنا کرد. فرهنگ برای "تامپسون" یک شبکه زنده رفتارها و روابطی بود، که در زندگی هر روزه ای که در درون آن سوژه فردی پیشاپیش مورد توجه است، ساخته می شود.
تأکید اصلی کار "ریموند ویلیامز" Williams نیز به نظریه روبنای فرهنگ است. وی، در سراسر آثارش توجه مشهودی به نقد جامعه و تحلیل ماهیت راستین جامعه دموکراتیک دارد. به نظر وی در قرن نوزدهم در مبارزه برای دموکراسی، اقلیت های ناراضی به جاهایی که افکار در آنها شکل می گرفت، همانند مطبوعات ارزان قیمت محافل انتخاباتی، سکوهای خطابه، کلیساها و سالن های عمومی، دسترسی بیشتری داشتند. اما امروزه راههای تبادل آراء به کلی تغییر کرده اند و دسترسی به آنها عمدتاً کم شده است. تلویزیون، مطبوعات دولتی و احزاب سیاسی وابسته، نهادهایی هستند، که مردم عادی جامعه به آنها دسترسی ندارند.
"ویلیامز"، در مقاله ای تحت عنوان «جادوی تبلیغات» می گوید، که تاریخ تبلیغات بیانگر چگونگی تبدیل یک شیوه ارتباطی کم اهمیت به یک شیوه عمده است. وی با بهره گیری از استعماری که بیانگر باور "مارکس" درباره نقش سرمایه داری در تبدیل کالاها به طلسم است، تبلیغات را نوعی سحر می داند، که کالاها را به دلالت کننده هایی فریبنده مبدل می سازد.این نشانه ها جهانی تخیلی را نشان می دهند.
"ویلیامز" خاطر نشان می کند، با توجه به مشکلاتی که تولید صنعتی مدرن پیش روی ما قرار داده است، گزینش اساسی، گزینشی میان انسان مصرف کننده و انسان استفاده کننده است. اهمیت تبلیغات مدرن به عنوان نظامی سحر آمیز و سازمان یافته در این است، که این گزینش را در پرده ابهام قرار می دهد.(مهدی زاده 1380: 25 - 24)
"استوارت هال" Hall، در نخستین کتابش که با همکاری "پدی وانل" نوشته است، ضمن تأکید بر روابط بین فرهنگ و تمدن، تضاد بین فرهنگ ارگانیکی انگلستان در قبل از صنعتی شدن و فرهنگ به صورت جمعی تولید شده امروز را آشکار کرده است. وی معتقد بود، که اگر خلق مجدد فرهنگ عامه واقعی و اصیل را آرزو داریم، باید سرنخ ها و رویه های آن را در درون جامعه موجود جستجو کنیم. (همان: 25)
یکی دیگر از مباحث مورد توجه مکتب مطالعات فرهنگی، مفهوم ایدئولوژی است؛ که می توان آن را ادامه مباحث مکتب فرانکفورت مارکسیسم انتقادی و بویژه تأثیر پذیر از اندیشه های "بنیامین"، "گلدمن" Goldman ، "سارتر" Sartre و ... در مورد جایگاه فرهنگ در مقایسه با اقتصاد دانست.
مطالعات فرهنگی، با کاربستن مارکسیسم انتقادی، به این مسأله پرداخته است، که روابط موجود قدرت، چگونه شکل گرفته است وچگونه مشروعیت یافته است. این مسأله که چگونه شرایطی که در آن تاریخ خود را می سازیم،تعین می شود،یک مسأله بنیادی در مطالعات فرهنگی است.
"لویی آلتوسر"، Altoser فرانسوی، در این زمینه معتقد است، که شبکه ای از روابط موثر به گونه ای در کارند، که نظارت یا کنترلی بر تجربیات و کردارهای اجتماعی اعمال کنند. مکانیزمی که از طریق آن، این فرآیند قابل اجرا می شود، ایدئولوژی است. برای "آلتوسر" و "ژاک لاکان" افراد سازه های ایدئولوژی هستند. ایدئولوژی رایج ترین شناخت و ارزش ها (عقل سلیم) را تشکیل می دهد. بر اساس این استدلال، ایدئولوژی به این علت ضرورت دارد، که دولت سرمایه داری باید بتوانند بدون خطر، انقلاب خود را باز تولید کند.به نظر "آلتوسر" ایدئولوژی مسلط ،آنچه را که در واقع سیاسی، نسبی و متغیر است، به چیزی تبدیل می کند که به نظر می رسد طبیعی، جهان شمول و ابدی است.
"آلتوسر"، ایدئولوژی را نه یک چیز کاذب، بلکه به عنوان یک چهارچوب مفهومی می داند، که از طریق آن، انسان ها دست به تفسیر می زنند. یعنی فهم شان را از تجربه و زندگی در شرایط مادی که در آن خودشان را می یابند و می سازند، تعریف می کنند. به طور کلی ایدئولوژی با شکل گیری مقولاتی که از طریق آنها، تجربیات مان را فهم و درک می کنیم، از زبان اشباع می شود.نظام زبان با ساخت دهی چهارچوب های ایدئولوژیکی، همیشه به شکل گیری ذهنیت و شخصیت افراد خدمت می کنند.(همان: 28)
"آلتوسر" در مقاله ای تحت عنوان "ایدئولوژی و دستگاههای ایدئولوژیک دولت" خاطر نشان ساخت، که با وجود تأکید انحصاری بر دستگاه های سرکوبگر دولت و ضرورت متلاشی کردن آن برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، باید اهمیت ویژه دستگاه های ایدئولوژیک دولت را نیز مورد توجه قرار داد. زیرا گرچه می توان امکاناتی را فراهم ساخت و قدرت نظامی دولت را درهم شکست، اما اگر امکانات نفوذ در دستگاههای ایدئولوژیک فراهم نشده باشد، در دست گرفتن قدرت سیاسی و مخصوصاً حفظ این قدرت بسیار دشوار است. "آلتوسر" به تبعیت از "گرامشی" دستگاه های ایدئولوژیک دولت را، شامل خانواده، مدرسه، کلیسا، گروهها و احزاب سیاسی و وسایل ارتباط جمعی می داند و نقش اصلی آنها را در بازآفرینی نیروی انسانی مورد نیاز جوامع سرمایه داری و نیز باز آفرینی و تحکیم ایدئولوژی حاکم بر این جوامع معرفی می کند. (معتمدنژاد، 1371: 18)
"جان فیسک" (1987) توضیح می دهد، که چگونه دستگاه های ایدئولوژیکی که "آلتوسر" مطرح می کند، رسانهها، نظام های حقوقی، نظام های آموزشی و اهداف ایدئولوژیکی را، به وسیله تأمین کردن و مشروعیت سازی فرم های اجتماعی، به نتیجه می رسانند. این فرم ها در کارهای هر روزه دستگاه های ایدئولوژیک دولت، شکل واقعیت به خود می گیرد. هر یک از نهادها نسبتاً مستقل هستند و پیوندهای آشکار بین آنها وجود ندارد. مثلاً نظام حقوقی آشکارا با نظام آموزشی یا با رسانهها مرتبط نیست. با این حال آنها فعالیت ایدئولوژیک مشابهی انجام می دهند. همه آنها پدرسالارانه هستند. همه آنها به کسب و حفظ ثروت و حاکمیت توجه دارند. در عین حال همه آنها مدعی فردگرایی و رقابت بین افراد هستند.
در مطالعات فرهنگ انگلیسی، عمدتاً بر تحلیل ایدئولوژیکی رسانهها به ویژه بر تعریف آنها از روابط اجتماعی و مسایل سیاسی و کاربرد آنها در تولید و انتقال ایدئولوژی تأکید شده است. از دیدگاه متفکران مطالعات فرهنگی، ایدئولوژی نه تنها فرهنگ ما را، بلکه آگاهی ما از خودمان را، نیز تولید می کند. (مهدی زاده، 1379: 28 - 29)
نسخه ی دیگری از نظریه پردازان مطرح در مکتب مطالعات فرهنگی، "آنتونیوگراشی" نظریه پرداز مارکسیست و فعال سیاسی ایتالیایی است،که سهم عمده ای در انتقاد ازما تریالیسم و دیالکتیک دارد. "گرامشی "بر نقش مستقل سیاست و فرهنگ در اقتدار دولت و نیز سازماندهی مخالفت عمومی علیه آن تأکید کرد."گرامشی" استدلال می کند، که پیام حقیقی "مارکس" این بود که فقط مبانی اقتصادی نیست که تعیین کننده روساختار است، بلکه خود زیرساخت ها نیز تحت الزام و سلطه روساختارها هستند. (معتمدنژاد، 1379: 55 - 59)
"گرامشی" که در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم در زندان به سر می برد، در یادداشت های زندان خود نتیجه مطالعات قبلی خویش را در مورد ویژگی های جوامع معاصر غربی و تفاوتهای آن با جامعه روسیه قبل از انقلاب، عرضه کرد. وی در این یادداشت ها با تأکید بر اهمیت روبناهای فرهنگی و تفکیک «جامعه مدنی» از «جامعه سیاسی» یا دولت، بر نقش خاص دولت در برتری جویی فرهنگی تأکید می کرد.
"گرامشی" با تأکید بر برتری جویی فرهنگی یا هژمونی در تحلیل فرهنگ، معتقد است که دولت، با استفاده از برتری جویی فرهنگی، امکانات قهریه را هم در اختیار می گیرد و قدرتش را تحکیم می کند. (معتمد نژاد، 1371: 18)
"گرامشی" دولت را متشکل از دو عنصر می داند، که در یک سوی آن دستگاههای سیاسی ای چون پلیس، ارتش و قوه قضائیه وجود دارد، که توان حفظ اقتدار طبقه حاکم را از طریق اعمال زور تأمین می کند. سر دیگر آن، نهادهای مختلفی چون رسانههای ارتباطی، مدارس، کلیساها، کلوب ها، احزاب و اتحادیه های تجاری جامعه مدنی قرار دارند. این سازمانها ابزار هژمونی هستند.ابزارهایی که طبقه حاکم به وسیله ی آنها تبعیت خود به خودی توده ی جمعیت را فراهم می آورد. هژمونی به گروه حاکم اجازه می دهد، که بعد از تبدیل شدن به طبقه اقتصادی پیشرو بتواند مدت های طولانی قدرت را تحت سلطه خود داشته باشد. این نکته برای درک انعطاف پذیری دموکراسی های لیبرال در طول بحران های اقتصادی پس از جنگ جهانی اول ضروری است. "گرامشی" معتقد است، که جامعه مدنی، در جوامع صنعتی پیشرفته بی نهایت رشد کرده است. (بدیعی، 1378: 60)
"گرامشی" با مطالعه ی خصوصیات جامعه مدنی، یادآوری می کند، که نهادهای اجتماعی عصر این جامعه، خانواده، کلیسا، مدرسه، سندیکا، احزاب سیاسی و وسایل ارتباطی عوامل اصلی حفظ و انتقال و بازآفرینی فرهنگ هستند و بدون نفوذ و کسب برتری فرهنگی در این نهادها، کسب و تحکیم قدرت سیاسی ممکن نیست. (معتمد نژاد، 1371: 18)
3-2- نظریات سلطه و وابستگی فرهنگی و ارتباطی
از اواخر دهه 1960 به دنبال عمیق تر شدن مبارزات استقلال طلبی ممالک جهان سوم، موج انتقاد نگری وسیعی در زمینه ارتباطات پدید آمد و نه تنها شیوه های مطالعات و تحقیقات غربی ارتباطی، بلکه سبک های روزنامه نگاری و همچنین روشهای انتقال اخبار بین المللی و انعکاس رویدادهای کشورهای غیر غربی در وسایل ارتباط جمعی جهانی نیز، مورد انتقاد قرار گرفتند.
نخستین بازنگری ها و انتقاد گرایی های ارتباطی جهان سوم، علیه نظریه پردازی ها و الگوسازی های جامعه شناسان آمریکایی راجع به نقش توسعه بخشی وسایل ارتباط جمعی در کشورهای توسعه نیافته، که در سالهای 1950 و 1960 عرضه شده است، صورت گرفت. در این زمینه به ویژه نظر "دانیل لرنر" در مورد توسعه جهان سوم به خاطر تک خطی بودن و غرب گرا بودن آن مورد انتقاد قرارگرفت. همچنین از نظریات "راجرز" در مورد نشر نوآوری ها در جهان سوم و دیدگاههای "ویلبرشرام" درباره ی ارتباط جمعی و توسعه ملی، مورد انتقاد واقع شد. (معتمد نژاد، 1371: 20)
بسیاری از متفکران و محققان معاصر در مطالعات انتقادی خود در مورد سلطه جهانی سرمایه داری، امپریالیسم را به عنوان یک پدیده گسترده مبتنی بر روابط سلطه و وابستگی کشورهای مرکزی و پیرامونی طرف توجه قرار داده اند و ویژگی های «امپریالیسم ارتباطی» را در چهارچوب روابط اخیر ارزیابی کرده اند.
"انور عبدالمک"، متفکر معروف مصری، که در دهه های اخیر پژوهش های مهمی در زمینه تحولات تاریخی و شیوه های نوین استعماری در کشورهای جهان سوم به ویژه ممالک عربی، انجام داده است،درباره امپریالیسم در دوره معاصر چنین نوشته است، که امپریالیسم بر برتری جویی ایالات متحده آمریکا در سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین وسلطه و استثمار آنها استوار است(معتمد نژاد، 1375: 7)
در میان نخستین انتقادگرایان جهان سوم، می توان از نظریه های انتقاد جویانه "چودری عنایت الله" پاکستانی - بنگلادشی نام برد، که در ضمن سخنرانی های خود در سمینارهای مختلف، سابقه استعمار غرب در آسیا را مورد حمله قرارداد و با انتقاد از نظریه ها والگوهای تک خطی غیر تاریخی و قوم مدارانه غربی و تحمیل الگوی واحد جهانی برای توسعه ی تمام کشورهای جهان سوم، از معنویت شرق و هویت فرهنگی کشورهای آسیایی و ضرورت توجه به الگوهای متناوب توسعه دفاع کرد.
دراواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970، محققان ارتباطات در کشورهای آمریکای لاتین نیز، تحت تأثیر نظریه های مربوط به «وابستگی»، که به تازگی از طرف اندیشمندان این کشورها ارائه شده بود، نظریه های انتقادی جدیدی علیه الگوهای تحمیلی توسعه بخشی ارتباطات عرضه کردند. از این جهت، انتقادهای "لوییس رامیرو بلتران"، محقق کلمبیایی ارتباطات و نیز نظریه های انتقادی "ماتلار"، محقق بلژیکی الاصل مقیم شیلی و همسر فرانسوی او اهمیت خاص دارند. در همان حال، "آلن ولز" آمریکایی هم که سلطه ارتباطی ایالات متحده را در آمریکای لاتین دنبال می کرد، نظریه های انتقادی مهمی را عرضه کرد.او از گسترش فرهنگ مصرفی و مصرف زدگی تحت تأثیر فعالیت وسایل ارتباط جمعی، انتقاد کرد. (معتمد نژاد، 1378: 20)
"جولیان برتون" و "جان فرانکو" دو محقق آمریکایی، در مقاله ای که تحت عنوان «فرهنگ و امپریالیسم» در مورد فرهنگ عصر وسایل ارتباط جمعی نگاشته اند، یادآوری کرده اند، که وسایل ارتباطی به ویژه تلویزیون در ممالک مستعمره سابق و وابسته کنونی، در مقایسه با کشورهای غربی، تأثیرات متفاوتی پدید می آورند .(Hawlland, 1997: 17)
"لوودیکوسیلوا" و "آنتونیوپاسکوآلی"، پژوهشگران ارتباطی ونزوئلایی و محققان دیگر خاطرنشان ساخته اند، که وسایل ارتباط جمعی به عنوان دستگاه های ایدئولوژیکی سلطه، جای مدرسه و کلیسا را گرفته اند و به صورت ابزارهای بسیار مؤثر امپریالیسم درآمده اند. به گونه ای که وابستگی را در عمق اندیشه استعمار زده مردم آمریکایی لاتین تدام می دهند و تحکیم می کنند. کشورهای وابسته تا حدی به سبب کمبودهای تکنولوژیکی به صورت بازار عرضه فراورده های بسیار کم ارزش و مبتذل، نظیر فیلم های سینمایی درجه دو و برنامه های نمایش تلویزیونی درجه سه درآمده اند. در چنین شرایطی وسایل ارتباط جمعی نیازی به ارائه پیام های مفید ندارد. زیرا یکی از وظایف این وسایل، آن است که فقط نشان نوسازی باشند و شیوه های دیگر ارتباط را بی اعتبار سازند (معتمد نژاد، 1375: 5 -6).
«فرد. فیجس» پژوهشگر ارتباطی انتقاد اندیش آمریکایی، از جمله محققانی است، که در مطالعات خود، بر ضرورت بررسی امپریالیسم ارتباطی در قالب مسایل سلطه وابستگی، تأکید داشته است. به عقیده وی نظریه وابستگی را می توان نوعی برداشت جدید درباره سلطه سرمایه داری و به عبارت دیگر وجه مقابل نظریه های امپریالیسم و به ویژه مفهوم مارکسیست لنینیستی آن شناخت.
به موجب این نظریه، توسعه ملی واقعی، به معنای «رهایی» از وابستگی، معرفی می شود. بر این اساس نظریه وابستگی دارای سه ویژگی مهم است:
1- این نظریه بر تجزیه و تحلیل اوضاع و احوال تاریخی خاص جوامع وابسته استوار است.
2- در نظریه مذکور به نقش نیروها و عوامل خارجی و مافوق ملی،که موجب ایجاد و حفظ توسعه نیافتگی جهان سوم شده اند، تکیه می گردد. دراین میان، برای کمپانی های فراملی اهمیت زیادی در نظر گرفته می شود. البته مطالعه شرایط وابستگی نشان می دهد که بین عوامل داخلی مانند ساختار طبقاتی و شرایط تاریخی و همچنین عوامل خارجی مثل کمپانی های بزرگ فراملی و نهادهای مالی بین المللی روابط پویایی وجود دارند. به قول "فرناندو کاردوسو"، یکی از چهره های مشهور "نظریه وابستگی"،تنها استناد به مداخله سازمان مرکزی اطلاعات سیام آمریکا در امور سیاست خارجی و دست نامریی و "ماکیاولی" کمپانی های چند ملیتی کافی نیست و برای شناخت شرایط وابستگی وتوسعه نیافتگی، بایدبه عوامل داخلی که در اوضاع واحوال تاریخی، برای حفظ وضع وابسته جوامع پیرامونی عمل می کنند، نیز توجه دقیق داشت. بر این مبنا، اهمیت «نظریه های توطئه» تحت الشعاع قرار می گیرد و به گسترش شناخت پیچیدگی جوامع جهان سوم و روابط آنها با کشورهای توسعه یافته توجه بیشتری معطوف می گردد.
3- ویژگی دیگر نظریه وابستگی، اهمیت جنبه های نظری و روش شناختی آن است. این نظریه مدعی آن نیست، که در یک الگوی دقیقاً منسجم و هم بافت ، پیشنهادهای شکلی مشخص و قابل آزمونی را شکل می دهد. بلکه همان گونه که برخی از هواداران آن یادآوری می کنند، یک شیوه چهارچوب گذاری است.
بنابراین پژوهشگران ارتباطی یاد شده معتقدند، که مسایل مورد توجه محققان انتقادنگر در پژوهش های آنها راجع به امپریالیسم ارتباطی را، می توان در قالب رویکرد مطالعات «وابستگی» قرارداد. (معتمد نژاد، 1375: 7)
ازاوایل دهه 1970 بر اثر بیداری کشورهای جهان سوم و آگاهی آنها از شیوه های جدید استعمار فرهنگی و ارتباطی، اقدامات و فعالیتهای تازه ای در راه مقابله با نابرابریهای ارتباطی و عدم تعادل اطلاعات در جهان سوم صورت گرفت،که در جریان انتقاد گرایی مطالعات و تحقیقات ارتباطی، آثار عمیقی بر جای گذاشت.
از سال 1972 در جلسه های کنفرانس عمومی یونسکو، بر اثر دگرگونی های جدید بین المللی و از میان رفتن اکثریت آرای کشورهای غربی و طرفداران غرب، خواسته های جهان سوم برای از میان بردن نابرابری بسیار زیر ساخت های ارتباطات، بین کشورهای پیشرفته وعقب مانده و مقابله با جریان یک جهتی و نامتعادل اطلاعات، بین کشورهای بزرگ سلطه گر مرکزی و کشورهای پیرامونی وابسته، با قاطعیت پیگیری شد. برای مقابله با نابرابری ارتباطات، برنامه ریزی ها و سیاست های ارتباطی ملی مورد توجه قرار گرفتند. برای مقابله با عدم تعادل اطلاعات برای نخستین بار نظریه آمریکایی جریان آزاد و اطلاعات مورد انتقاد قرار گرفت و برای کشورهای فرستنده برنامه های تلویزیونی مستقیم ، محدودیت هایی پیش بینی شد. از سوی دیگر طرح اعلامیه ای در مورد کاربرد وسایل ارتباط جمعی در روابط بین المللی بر مبنای اصل جریان اطلاعات آزاد متعادل و ضرورت بهبود کمی و کیفی اخبار جهانی ،به ویژه اخبار مربوط به جهان سوم، برای تصویب به کنفرانس عمومی یونسکو تسلیم شد.
این طرح در بیستمین جلسه ی یونسکو، در سال 1978 با عنوان اعلامیه مربوط به مسائل وسایل ارتباط جمعی در پیشبرد حقوق بشر، مقابله با تبعیضات نژادی، آپارتاید و تبلیغات جنگ طلبانه به تصویب رسید. از آن پس نظم نوین جهانی ی اطلاعاتی و ارتباطات، مورد توجه کشورهای عضو جنبش عدم تعهد واقع شد. (معتمد نژاد، 1371: 21)
به موازات کوشش های جنبش غیر متعهدها و یونسکو برای مقابله با نابرابری ارتباطات و اطلاعات، گام های تازه ای دراین زمینه در جهان سوم و غرب برداشته شد.
دو محقق فنلاندی به نام "کارل نوردواسترانگ" و "تاپیوواریس"، در مورد فرستادن برنامه های تلویزیونی غربی به سایر کشورهای جهان، مطالعه ای انجام دادند و از تهاجم فرهنگی جهانی و برنامه های تلویزیون غرب، به ویژه آمریکا پرده برداشتند. به موجب این پژوهش مشخص شد، که اکثر کشورهای جهان سوم، بیشتر برنامه های تلویزیونی خود را با سریال های آمریکایی پر می کنند. و در ساعات معین شبانه روز، بینندگان تلویزیون در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین سریال های مبتذل و سرگرم کننده ای نگاه می کنند، که از طریق شرکت های آمریکایی فروخته می شوند.
"هربرت شیلر" نیز در آثار خود به نابرابری ارتباطات و عدم تعادل اطلاعات اشاره فراوانی داشت و در کتابی با عنوان "ارتباطات و سلطه فرهنگی" ویژگی های امپریالیسم فرهنگی و ارتباطی غرب را بر ملا ساخت و با تکیه بر نظریه های مربوط به توسعه بخشی ارتباطات و جریان آزاد اطلاعات و تکنولوژی های جدیدی همانند ماهواره های ارتباطی، کامپیوترها و غیره، چگونگی گسترش جهانی این سلطه را مشخص کرد و با تأکید بر سیاست های ملی ارتباطی جهان سوم، راه های مقابله با امپریالیسم فرهنگی و ارتباطی را نیز یادآوری کرد.
"سی یزهاملینگ" هلندی نیز در مطالعات و تحقیقات خود راجع به ارتباطات و سلطه فرهنگی در جهان سوم، به آثار "پائولوفریره" اندیشمند معروف برزیلی - که کتاب آموزش ستمدیده گان او شهرت دارد - اشاره می کند و هوشیاری و آگاهی دهی به مردم جهان سوم را از شرایط اساسی پیشرفت و توسعه ممالک آنها می شناسد. بر مبنای اندیشه های او «ارتباطات آزاد کننده» از «ارتباطات اسیر کننده» مجزا است.(معتمد نژاد، 1378: 21- 23)
منابع:
ایوریورک ( 1381 ) ، یو اخبار تلویزیون ترجمه محمدرضا حسن زاده ، انتشارات پیام مولف.
بنتون.ت و کرایب.ی (1384)، فلسفه علوم اجتماعی: بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی، ترجمه: شهناز مسمی پرست و محمود متحد، تهران: نشر آگاه.
بیریوکف، ن،س (1372). تلویزیون و دکترینهای آن در غرب، ترجمه محمد حفاظتی، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، چاپ اول .
بدیعی، نعیم (1378). "جایگاه و مسئولیت اجتماعی روزنامه". فصلنامه علوم اجتماعی. تهران: دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی، شماره 1و2، پاییز و زمستان 1370.
تافلر، الوین (1371). موج سوم. ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران: نشر علم.
دلانتی. گ(1381)، علم اجتماعی: فراسوی تعبیر گرایی و واقع گرایی، ترجمه: محمد عزیز بختیاری، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.
تانکارد. جیمز، سورین. ورنر(1384)، نظریه های ارتباطات، ترجمه: علیرضا دهقان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
پیکارد،رابرت جی(1378)،اقتصاد رسانه ها؛مفاهیم و مسایل آن، ترجمه داود حیدری . تهران : انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها .
دادگران، سید محمد(1372)،مبانی ارتباط جمعی. تهران: انتشارات فیروزه.
دییرینگ، جیمز و راجرز، اورت (1385). مبانی برجسته سازی رسانه ها، ترجمه دکتر علی اصغر کیا و مهدی رشکیانی. تهران: انتشارات شرکت تعاونی سازمان معین ادارات.
فرهنگی، علیاکبر (1373). مبانی ارتباطات انسانی. تهران: تهران تایمز. چاپ اول.
راجرز، اورت. ام (1369). رسانش نوآوری ها (رهیافتی میان فرهنگی). ترجمه عزتاله کرمی و ابوطالب فنایی، شیراز: دانشگاه شیراز.
کازنو، ژان (1380). عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ویراستار ارشد علی پایا. تهران: طرح نو .
کازنو، ژان (1364). قدرت تلویزیون، ترجمه علی اسدی. چاپ اول، تهران: امیرکبیر.
کازنو، ژان (1372). جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی، ترجمه باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، تهران: اطلاعات، چاپ چهارم.
شکرخواه ، یونس ( 1378 ) خبر ، تهران انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها .
معتمدنژاد، کاظم و منصفی، ابوالقاسم (1368). روزنامهنگاری؛ با فصلی جدید در بازنگری روزنامهنگاری معاصر. تهران: مرکز نشر سپهر.
معتمدنژاد، کاظم (1356). روزنامه نگاری. انتشارت دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی.
معتمدنژاد، کاظم، منصفی، ابوالقاسم(1368)، روزنامهنگاری با فصلی جدید در بازنگری روزنامهنگاری معاصر. تهران: نشر سپهر.
مهرداد، هرمز(1379)، مقدمه ای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی، تهران: موسسه فرهنگی، پژوهشی فاران .
مهدیزاده، مهدی ( 1380 ) جزوه درس نظریه های ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی .
معتمد نژاد ، کاظم ( 1355) روزنامه نگاری ، انتشارت دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی .
معتمد نژاد ، کاظم ( 1371) وسایل ارتباط جمعی ، انتشارت دانشگاه علامه طباطبایی .
معتمدنژاد، کاظم (1377). مقدمه کتاب وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری امریکا، تالیف هربرت شیلر، ترجمه احمد میرعابدینی. تهران: انتشارات سروش.
مک کوایل ،دنیس(1382)، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه دکتر پرویز اجلالی،تهران : انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها .
ویندال ، سون ( 1373 ) ، نظریه های ارتباطات ، ترجمه علی رضا دهقان ، تهران ، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات.
Park, Robert (1992). The role of editor in Media Gate-keeping. Texas, Mill-field publication .
Rogers, E. M, & Changes, S. (1991). Media coverage of AIDS, challenger and Chernobyl. New York: Greenwood.
Rogers, E. M., Dearing, J. W. & Bregman, D.(1993). The anatomy of agenda-setting research. Journal of Communication, pp.68-69
Hawlland, P. (1997), The Television Handbook, London & New York, Routledge.
________________________________________
[1] - Telepone model
[2] - Shannon & Weaver 1999
[3] - The Two – slep flow of information (Limited effects theory)
[4] - Gonder 1948
[5] - Peer group
[6] - Personification
[7] - Competence
[8] - Katz and lazarsfeld, 1955
[9] - Influence
[10] - Autorite
[11]- Multi – step flow of information
[12] - Noelle- Neuman
[13] - Powerful mass media
[14] - The spiral of silence
[15] - Accumulation
[16] - Ubiquity
[17] - Consonance
[18] - Diffnsion of innovations
[19]- The theory of cultivation
[20] - Gorge Gerbner
[ شنبه دوم دی 1391 ] [ 23:52 ] [ سعید باقری
http://saeidbagheri110.blogfa.com/post/2
http://saeidbagheri110.blogfa.com/post/2
http://saeidbagheri110.blogfa.com/post/2
موضوعات مرتبط:مقاله