امروزه بحث انواع خیانتها در جامعه مطرح است مانند اختلاس، دروغ، عدم وفاداری و غیره اما در این میان برخی دیگر از خیانتها حتی عنوان نیز نشده و نمی شوند مانند قراردادهایی که در پشت درهای بسته انجام می شود و به اطلاع شهروندان نمی رسانند اما از همه اینها مهمتر، فیلترینگ غیر هوشمند است.
فیلترینگ غیر هوشمند به معنای این است که گروه فیلترینگ برخی از سایتهای کلان را بدون اینکه مصادیق مجرمیت از نظر قوانین جمهوری اسلامی داشته باشند را فیلتر می نماید. بطور مثال بلاگ اسپات [وبلاگ گوگل]، فیس بوک، یوتیوپ و غیره که هیچکدام از این سایتهای ارائه دهنده خدمات، مصداق جرائم رایانه ای جمهوری اسلامی ایران نیستند و این شهروندان هستند که در این سایتها میتوانند هرگونه محتوایی را تولید کنند به مانند تمامی سایتهای خدمات دهنده دیگر.
اما مشکل در اینجا است که سایتهایی توسط شورای فیلترینگ، فیلتر می شوند که به عنوان سایتهای معتبر و اصلی محسوب می شوند و بخش عمده ای از استفاده کنندگان فعال جهانی نیز از این سایتها استفاده می کنند. ویژگی این سایتها اعتبار و قابلیت آنها است که سایتهای دیگر این ویژگی ها را ندارند. بطور مثال تمامی وبلاگها و فتوبلاگهای ایرانی که دارای قدمت هستند یا از دور خارج شده اند و یا مانند بلاگفا در سه دوره تمامی اطلاعات شهروندان و محتوای فارسی را نابود ساخته اند و جالب است که صاحبان و مسئولان این سایتها به غیر از اینکه به دادگاه کشانده نشده اند که چگونه یک فرد در اثر اهمال میلیاردها دلار ضرر به یک کشور رسانده است و توانسته است زحمات چندین ساله چند میلیون شهروند ایرانی را نابود سازد! حتی در مجامع نیز جمله ای در خصوص این خطا توسط مسئولین و مدعی العموم به زبان رانده نشده است. در صورتی که «بلاگ اسپات» جزو اولین وبلاگهای بوده است و به غیر از اینکه هر سال امکان جدیدتری به آن اضافه می نماید اتفاق بیشتری برایش رخ نداده است.
نکته قابل توجه آن که شبکه های اجتماعی علمی، کاملاً وابسته به سایتها و وبلاگها هستند به این ترتیب که شبکه های اجتماعی علمی فقط باز نشر مطالب علمی سایتها و وبلاگها را انجام میدهند حال زمانی که خدمات دهنده های اینترنتی داخلی نامعتبر می باشند و کسی جرأت تولید محتوا روی آنها را ندارد، دیگر محتوایی تولید نمی شود و محتواهای سابق نیز که منعدم شده اند، دیگر محتوای علمی برای باز نشر نمی ماند.
به این ترتیب پیامد فیلترینگ غیر هوشمند، سوق دادن شبکه های اجتماعی به سمت محتواهای سبک و مبتذل می باشد که نیاز به سایت و وبلاگ معتبر ندارند و در خوشبینانه و ساده ترین نوع برداشت این است که شبکه های اجتماعی علمی به علت نداشتن منابع علمی قوی، پس از مدتی به وادی تکرار می افتند و به غیر از پیامهای مختصری که در شبکه های اجتماعی تولید شده است پیام دیگری برای انعکاس نداشته باشند.
شاید در آینده بتوان با پول نفت خیلی از خیانتهای اقتصادی را جبران کرد ولی آیا با پول می شود علم و فرهنگ نابود شده را نیز احیا کرد؟ به طور حتم این خیانت با هیچ چیزی قابل برگشت نیست و آیندگان مسببین کنونی را به هیچ وجه نخواهند بخشید.
دکتر حسن سبیلان اردستانی